کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صدرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صدرة
لغتنامه دهخدا
صدرة. [ ص ُ رَ ] (ع اِ) سینه . (منتهی الارب ). || سرسینه . (منتهی الارب ). مااشرف من اعلی صدره . (قطر المحیط). بالای سینه . (مهذب الاسماء). || سینه پوش . کرته ٔ خرد. نیم تنه . (غیاث اللغات ). شاماکچه . سینه بند زنان . لباچه ٔ صدر. (مهذب الاسماء). جام...
-
جستوجو در متن
-
ازق
لغتنامه دهخدا
ازق . [ اَ زَ / اَ ] (ع مص ) تنگ شدن ، چنانکه سینه : ازق صدره . || غمگین گردیدن . || تنگ آمدن در جنگ . (منتهی الارب ).
-
عریان وش
لغتنامه دهخدا
عریان وش . [ ع ُرْ وَ ] (ص مرکب ) بسان عریان . عریان مانند. برهنه مانند : چنگ است عریان وش سرش صدره ٔبریشم در برش بسته پلاسین میزرش زانوش پنهان بین در او.خاقانی .
-
گرفتاری
لغتنامه دهخدا
گرفتاری . [ گ ِ رِ ] (حامص ) مؤاخذه : هر کو به شبی صدره عمرش نه همی خواهدبی شک به بر ایزد باشدش گرفتاری . منوچهری .|| ابتلاء. اسیری . بیچارگی . درماندگی : اگر به صید روی وحشی از تو نگریزدکه در کمند تو راحت بود گرفتاری .سعدی .
-
غنص
لغتنامه دهخدا
غنص . [ غ َ ن َ ] (ع مص ) تنگدلی . ضیق صدر. یقال : غنص صدره ؛ ای ضاق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و در لسان العرب مصدر غَنِص َ، غُنوص آمده است . (اقرب الموارد).
-
صبح وش
لغتنامه دهخدا
صبح وش . [ ص ُ وَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) صبح رنگ . سپید. نورانی : دوش که صبح چاک زد صدره ٔ چرخ چنبری خضر درآمد از درم صبح وش از منوری .خاقانی .
-
غصه ناک شدن
لغتنامه دهخدا
غصه ناک شدن . [ غ ُص ْ ص َ / ص ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غمناک و دلتنگ شدن : شَرَق ؛ غصه ناک شدن ، و منه شرق صدره ؛ ای ضاق . (منتهی الارب ).
-
جعدگشای
لغتنامه دهخدا
جعدگشای . [ ج َ گ ُ ] (نف مرکب ) جعدگشاینده . بازکننده ٔ جعد. آن که جعد و گیسوی خود را بازکند و فرونهد : بر گرد نعش آن مه لشکر، بنات نعش صدره شکاف و جعدگشای اندرآمده .خاقانی .
-
زخمة
لغتنامه دهخدا
زخمة. [ زَ م َ ] (ع اِ) نیم تنه که سینه و تمام بالاتنه ٔ انسان را بپوشد. صدرة. و این لغت متداول مردم عراقست : یلبسون زخمة و علی الزخمه ... رجوع به مجلة لغة العرب سال 8 ص 199 شود.
-
بی سعادتی
لغتنامه دهخدا
بی سعادتی . [ س َ دَ ] (حامص مرکب )کیفیت و حالت بی سعادت . بدبختی . ناکامی و نامرادی : پیراهن بی سعادتی ز سر درکش ، صدره ٔ جفا چاک زن . (مجلس چهارم سعدی ).
-
خارای عتابی
لغتنامه دهخدا
خارای عتابی . [ ع َت ْ تا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از بافته ٔ ابریشمی مخطط باشد منسوب بعتاب نام بافنده ٔ آن : جیب من بر صدره ٔ خاراعتابی شد ز اشک کوه خارا زیر عطف دامن خارای من .خاقانی .
-
اصدة
لغتنامه دهخدا
اصدة. [ اُ دَ ] (ع اِ) پیراهن کوچکی که در زیر جامه پوشند. ج ، اُصَد، اِصاد. (اقرب الموارد).و آنرا دختران خردسال پوشند. یا صدرة است . (از قطر المحیط). رجوع به صدرة شود. شاماک . (تاج المصادر بیهقی ). اصیدة. (قطر المحیط). رجوع به اصیدة شود. مؤصدة. (قطر...
-
سبیب
لغتنامه دهخدا
سبیب . [ س َ ] (ع ص ) همدشنام مرد. (منتهی الارب ). || (اِ) موی دم و فش و پیشانی اسب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): فرس خافی السبیب . (اقرب الموارد). || یک دسته مو و گیسو. ج ، سبائب . و منه : سبائبه تحول علی صدره . (منتهی الارب ). خصلة من الشَّعر. (...
-
دکم
لغتنامه دهخدا
دکم . [ دَ ](ع مص ) دست در سینه زده راندن کسی را، و سپوختن . (از منتهی الارب ). راندن و دفع کردن کسی را: دکمه فی صدره ؛ أی دفعه . (از اقرب الموارد). || کوفتن بعض را بر بعض . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شکستن دهان یا بینی کسی را. || آرمید...