کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صدد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صدد
لغتنامه دهخدا
صدد. [ ] (اِخ ) شهری است بر مرز و بوم شمالی اسرائیل چنانکه موسی و حزقیال قرار دادند (سفر اعداد 34: 8 و حزقیال 47: 15) بسیاری گمان دارند که صدد همان صدد حالیه است که 75 میل بشمال شرقی دمشق و 35 میل بجنوب شرقی حمص مسافت دارد، و آن مزرعه ٔ عظیمی است و ا...
-
صدد
لغتنامه دهخدا
صدد. [ ص َ دَ ] (ع اِ) نزدیکی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (دهار). || رویاروی . (منتهی الارب ). مقابله و برابری چیزی . (غیاث اللغات ). مقابله . (ربنجنی ). المقابلة و المثل . (مهذب الاسماء). || مجازاً، قصد نمودن . در پی کاری شدن . (غیاث اللغات ).- ...
-
واژههای همآوا
-
سدد
لغتنامه دهخدا
سدد. [ س َ دَ ](اِخ ) جایگاهی است در شعر بحتری . (معجم البلدان ).
-
سدد
لغتنامه دهخدا
سدد. [ س َدَ ] (ع اِمص ) درستی و راستی در کردار و گفتار، و آن مقصور از سداد است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
سدد
لغتنامه دهخدا
سدد. [ س ُ دَ ] (اِخ ) قریه ای است شش فرسنگ ونیم میانه جنوب و مغرب منامه . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
سدد
لغتنامه دهخدا
سدد. [ س ُ دَ ] (ع اِ) ج ِ سُدّه ، و آن مرضی است : جگر را قوی گرداند [ افسنتین ] و سدد را بگشاید. (الابنیه عن حقایق الادویه ). رجوع به سُدّه شود.
-
سدد
لغتنامه دهخدا
سدد. [ س ُ دُ ] (ع ص ، اِ) چشمهای گشاده که بنظر قوی دیدن نتواند. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
صتت
لغتنامه دهخدا
صتت . [ ص َ ت َ ] (ع اِ) صَدَد. قصد. هو بصتته ؛ او در پی وی است . (منتهی الارب ).
-
چاره راست کردن
لغتنامه دهخدا
چاره راست کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تدبیر کردن . در صدد اصلاح کاری برآمدن : چو شیرین دید کایشان راستگویندبه چاره راست کردن چاره جویند.نظامی .
-
شاتل
لغتنامه دهخدا
شاتل . [ ت ِ ] (اِخ ) ژان . (تولد در حدود سال 1575، وفات درسال 1594 م .)، مرد متعصبی که در صدد قتل هانری چهارم اندکی پس از ورود او به شهر پاریس برآمد. دست و پای او را به چهار اسب بسته بطرز فجیعی وی را کشتند.
-
نادروائی
لغتنامه دهخدا
نادروائی . [ دَرْ ] (حامص مرکب ) ضرورت نداشتن . (حاشیه ٔ دره ٔ نادره از برهان قاطع) : ابواب کنوز نادری را به دست بی پروائی و نادروائی گشوده از نادانی بادانی و اقاصی ... در صدد تبذیر و اسراف برآمد. (دره ٔ نادره چ جعفر شهیدی ص 704).
-
اراریک
لغتنامه دهخدا
اراریک . [ اِ ] (اِخ ) پادشاه استرگت ها. نخست او رئیس اقوام شمالی موسوم به رژین بود و بهمراهی تئودریک به ایطالیا شد و در 541 م . بپادشاهی رسید و آنگاه که بلیار بر استرگت ها غالب آمد او در صدد آن شد که مملکت خویش را تسلیم ژوستنین (یوستینیانوس ) امپرات...
-
شه پی خان
لغتنامه دهخدا
شه پی خان . [ ش َه ْ ] (اِخ ) یا توکی . فرزند تولی خاقان که در سال 609 م . پس از پدر حکمران طوایف ترکان جنوبی گردید. وی در 615 م . هنگامی که امپراطور چین مشغول بازدید ولایات جنوبی قلمرو خود بود در صدد برآمد که با صدهزار سپاهیان امپراطور را به غفلت گی...