کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صدای غوک یا وزغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صدای بم
لغتنامه دهخدا
صدای بم . [ ص َ / ص ِ ی ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به بم شود.
-
صدای زیر
لغتنامه دهخدا
صدای زیر. [ ص َ / ص ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زیر شود.
-
جستوجو در متن
-
غوکان
لغتنامه دهخدا
غوکان . (اِ) وزغ . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). || ج ِ غوک . وزغان . (ناظم الاطباء). رجوع به وزغ ، غوک و قورباغه شود.
-
پشم وزغ
لغتنامه دهخدا
پشم وزغ . [ پ َ وَ زَ ] (اِ مرکب ) جُل وزغ . طُحلب . چغزلاوَه . خَزَه . گاواب . غوک جامَه .ثَورالماء. جامه ٔ غوک . خُبزُالضفادِع . فرزد. چِم . جُل بَک . بزغمه . چغزبازه .
-
غنجموش
لغتنامه دهخدا
غنجموش . [ غ َ ] (اِ) جغز. (فرهنگ اوبهی ). غنجمرش . غنجرش . وزق . غوک . (برهان قاطع). وزغ . بَزَغ . چغز. قورباغه . قاس . رجوع به غنجرش ، وزغ ، غوک و قورباغه شود.
-
غجموک
لغتنامه دهخدا
غجموک . [ غ َ ] (اِ) وزغ . وزق . غوک . (برهان قاطع). رجوع به غوک شود.
-
غوک ناک
لغتنامه دهخدا
غوک ناک . (ص مرکب ) (از: غوک ، قورباغه + ناک ، پسوند اتصاف ) آنجا که دارای غوک بود. آنجا که قورباغه دارد. دارای غوک . دارای وزغ . باقورباغه : ضَفْدَع َ الماء؛ غوک ناک گردید آب . (منتهی الارب ).
-
غوک جامه
لغتنامه دهخدا
غوک جامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) چیزی سبز باشد شبیه به ابریشم که بر روی آب و جوی و حوض بهم رسد. جامه ٔ غوک . (از آنندراج ). چغزلاوه . طُحلُب .خزه . بزغسمه . جل وزغ . (برهان قاطع). چیزی سبز شبیه ابریشم که در روی آب بهم رسد و وزغ در آن پنهان گردد.چُ...
-
چغزواره
لغتنامه دهخدا
چغزواره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) بمعنی چغزپاره است که جل وزغ و جامه ٔ غوک و طحلب و بزغسمه باشد. (برهان ). جل وزغ را گویند، و آن چیزی باشد مانند ابریشم سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد و بعربی طحلب خوانند. (آنندراج ). مرادف چغزپاره و چغزابه و «جامه...
-
جغر
لغتنامه دهخدا
جغر. [ ج َ ] (اِ) وزغ . (برهان ). غوک . قورباغه . ضفدع . واق . غنجموس . قاس . مکل . بزق . رجوع به چغز و وزغ در همین لغت نامه شود.
-
کلااو
لغتنامه دهخدا
کلااو. [ ک َ / ک ُ ] (اِ) وزق و غوک . (برهان ) (آنندراج ). وزغ و غوک . (ناظم الاطباء).
-
لجاءة
لغتنامه دهخدا
لجاءة. [ ل َ ج َ ءَ ] (ع اِ) تأنیث لجاء. غوک ماده . (منتهی الارب ).- حشیشةاللجاءة ؛ طحلب . جامه ٔ غوک . جل وزغ . بزغسمه .
-
چغر
لغتنامه دهخدا
چغر. [ چ ُ ] (اِ) وزق و غوک را گویند. (برهان ) . وزغ و غوک . (ناظم الاطباء). و رجوع به چغز شود.
-
کلا
لغتنامه دهخدا
کلا. [ ک َ ] (اِ) وزغ . غوک . (ناظم الاطباء). وزق و غوک . (برهان ). اسم فارسی ضفدع . (فهرست مخزن الادویه ). وزغ که آن را بگ نیز گویند و غوک نیز خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به کلااو شود. || کوزه ٔ بزرگ و آفتابه . (انجمن آرا) (آنندراج ). || ...