کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحيح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صحیح
لغتنامه دهخدا
صحیح . [ ص َ ] (اِخ ) بر هر یک از کتب صحاح ستة گفته شود. رجوع به صحاح ستة شود.
-
صحیح
لغتنامه دهخدا
صحیح . [ ص َ ] (اِخ ) نام اسپ اسدبن رهیص طائی . (منتهی الارب ).
-
صحیح
لغتنامه دهخدا
صحیح . [ ص َ ] (ع ص ) درست . (مهذب الاسماء). تندرست . (دهار) (غیاث اللغات ). پاک از عیب . (غیاث اللغات ). راست . سالم . تندرست . مقابل غلط و سقیم و بیمار. سدید. درواخ . پدرام . ج ، اصحاح و صحائح . (منتهی الارب ). صِحاح . (مجمع البحرین ) : گفت از این ...
-
صحیح النسب
لغتنامه دهخدا
صحیح النسب . [ ص َ حُن ْ ن َ س َ ] (ع ص مرکب ) (سید...) پاکزاد. پاک گهر. آنکه سلسله نسب او تا هاشم بن عبدمناف محفوظ و معلوم باشد : یکی از سادات صحیح النسب که بحضرت خواجه ، قدس اﷲ روحه محبت و عقیده ٔ راسخ داشت ... (انیس الطالبین بخاری ، نسخه ٔ خطی مؤ...
-
صحیح نگار
لغتنامه دهخدا
صحیح نگار. [ ص َ ن ِ ] (نف مرکب ) اخبارنویس . (غیاث اللغات ).
-
حدیث صحیح
لغتنامه دهخدا
حدیث صحیح . [ ح َ ث ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ما سلم لفظه من رکاکة و معناه من مخالفة آیة او خبر، متواتر او اجماع ، و کان روایة عدل وفی مقابلته السقیم . (تعریفات میرسیدشریف جرجانی ).
-
صحیح و اعم
لغتنامه دهخدا
صحیح و اعم . [ ص َ ح ُ اَ ع َم م ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح اصول فقه ) حاصل آن اینکه در صورت ثبوت حقیقت شرعیه آیا الفاظی که شارع اسلام برابر ماهیات مجعوله و مخترعة اعم از عبادات مانند صلوة، حج ، صوم ، زکوة و یا معاملات وضع کرده است ، خاص ماهیت...
-
جستوجو در متن
-
صحیحة
لغتنامه دهخدا
صحیحة. [ ص َ ح َ ] (ع ص ) تأنیث صحیح . رجوع به صحیح شود.
-
حدیث سقیم
لغتنامه دهخدا
حدیث سقیم . [ ح َ ث ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل حدیث صحیح . رجوع به حدیث صحیح شود.
-
اصحاء
لغتنامه دهخدا
اصحاء. [ اَ ص ِح ْحا ] (ع ص ، اِ) ج ِ صحیح . (منتهی الارب ) (قطر المحیط). مقابل مَرْضی ̍. تندرستان . (غیاث ). مردمان صحیح و سالم و تندرست . (ناظم الاطباء). و رجوع به صحیح شود.
-
کعب الحبر
لغتنامه دهخدا
کعب الحبر. [ ک َ بُل ْ ح ِ / ح َ ] (اِخ ) نام دیگر کعب الاحبار است . بعضی می گویند کعب الاحبار صحیح نیست و صحیح کعب الحبر است . رجوع به کعب الاحبار شود.
-
درست آوردن
لغتنامه دهخدا
درست آوردن . [ دُ رُ وَ دَ ](مص مرکب ) صحیح نشان دادن . صحیح نمودن : ز اختر یکی روز فرخ بجست که بیرون شدن را کی آرد درست .فردوسی .
-
اصحة
لغتنامه دهخدا
اصحة. [ اَ ص ِح ْ ح َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صحیح . (دهار) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به صحیح شود.
-
گوچ
لغتنامه دهخدا
گوچ . [ گ َ وَ ] (اِ) صمغ. انگم . (اشتینگاس ). صحیح گوج است . رجوع به گوج شود.