کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحرایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گوسفندان صحرایی
لغتنامه دهخدا
گوسفندان صحرایی . [ ف َ دا ن ِ ص َ ] (اِخ ) نام جزیره ای بوده است در دریای خزر. (نزهةالقلوب چ لسترانج ص 239).
-
سبزی صحرایی
لغتنامه دهخدا
سبزی صحرایی . [ س َ ی ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) انواع سبزی خودرو و سبزی که در صحرا روید و قابل خوردن باشد. سبزی خودرو که در صحرا رویَد و توان خورد، چون : زرد مرغک ، قازایاغی ، شنگ ، ترشک ، تره ٔ کوهی و غیره .
-
تره ٔ صحرایی
لغتنامه دهخدا
تره ٔ صحرایی . [ ت َ رَ / رِ ی ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تره ٔ کوهی . گندنای بری . گندنای صحرایی . رجوع به تره و تره ٔ کوهی و طیطان شود.
-
جستوجو در متن
-
قردمانة
لغتنامه دهخدا
قردمانة. [ ق ُ دُ ن َ ] (معرب ، اِ)کرویای صحرایی است ، و آن را کرویای جبلیه و کرویای شامیه و کرویای رومیه و کرویای فارسیه نیز گویند، و بعضی گویند تخم بدران است و آن رستنیی باشد صحرایی به غایت بدبوی مانند ترب و بدین سبب آن را ترب صحرایی و تخم آن را تخ...
-
درتانج
لغتنامه دهخدا
درتانج . [ ] (اِ)بادیانه ٔ صحرایی و بستانی می باشد. (نزهة القلوب ).
-
دارم
لغتنامه دهخدا
دارم . [ رِ] (اِ) درختی صحرایی مانند درخت کنار. (آنندراج ).
-
یأمور
لغتنامه دهخدا
یأمور. [ ی َ ءْ ] (ع اِ) جانوری صحرایی . نوعی از بز کوهی . (ناظم الاطباء). دابه ای است صحرایی یا نوعی از بز کوهی . (منتهی الارب ). و رجوع به یامور شود.
-
دوقوس
لغتنامه دهخدا
دوقوس . [ دُ ] (معرب ، اِ) دوقو. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). دوقو و برخی گویند نوعی از آن است . برخی گفته اند تخم کرفس صحرایی است . (از برهان ). زردک صحرایی . رجوع به دوقو شود.
-
اوشه
لغتنامه دهخدا
اوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) دارویی رستنی که بر دو گونه است باغی و صحرایی ، باغی را مرزه و صحرایی را سعتر گویند. (برهان )(انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (هفت قلزم ).
-
منگله
لغتنامه دهخدا
منگله . [ م َ گ ُ ل َ ] (اِ) نام سبزی و تره ای است صحرایی . (برهان ). نام تره ای است صحرایی و بعضی به فتح نیزگفته اند. (فرهنگ رشیدی ). تره ٔ صحرایی باشد. (جهانگیری ) (آنندراج ). تره ٔ دشتی بود. (اوبهی ) : گشت پرمنگله همه لب کشت داد در این جهان نشان ب...
-
گبی
لغتنامه دهخدا
گبی . [ گ ُ ] (اِخ ) (صحرای ...) شامو . صحرایی وسیع در مغولستان ، بین سیبریه و منچوری .
-
سپیخ
لغتنامه دهخدا
سپیخ . [ س ِ / س َ ] (اِ) جای آمد و رفت درندگان و جانوران صحرایی . (آنندراج ).
-
جمیش
لغتنامه دهخدا
جمیش . [ج َ ] (اِخ ) صحرایی است بنواحی مکه . (منتهی الارب ).
-
جوهرز
لغتنامه دهخدا
جوهرز. [ ج َ / جُو هََ ] (اِ مرکب ) یولاف صحرایی . (فرهنگ فارسی معین ).