کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحت خانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صحت خانه
لغتنامه دهخدا
صحت خانه .[ ص ِح ْ ح َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آبخانه . در بهار عجم و آنندراج آمده است که این لفظ چنانکه از آئین اکبری معلوم است موضوع حضرت عرش آشیانی (اکبر شاه ) است .
-
واژههای مشابه
-
صحت یافتن
لغتنامه دهخدا
صحت یافتن . [ ص ِح ْ ح َ ت َ ] (مص مرکب ) شفا یافتن . تندرست شدن . بی آهو گشتن : زآنکه صحت یافت از پرهیز رست طالب مسکین میان تب درست .مولوی .
-
صحت آباد
لغتنامه دهخدا
صحت آباد. [ ص ِح ْ ح َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اشتهارد بخش کرج شهرستان تهران 7000گزی جنوب باختر کرج . کنار راه کرج به اشتهارد. سردسیر. سکنه 176 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، بن شن ، صیفی ، چغندر قند، لبنیات . شغل اهالی زراعت . راه ماشین رو ا...
-
صحت رسان
لغتنامه دهخدا
صحت رسان . [ ص ِح ْ ح َ رَ / رِ ] (نف مرکب ) شفابخش . شفا دهنده : نه تب اول حروف تبریز است لیک صحت رسان هر نفر است .خاقانی .
-
صحت مند
لغتنامه دهخدا
صحت مند. [ ص ِح ْ ح َ م َ] (ص مرکب ) صحیح المزاج . تندرست . رجوع به صحت شود.
-
صحت نامه
لغتنامه دهخدا
صحت نامه . [ ص ِح ْ ح َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) قولی است در علم موسیقی ساخته ٔ نصیرالدین طوسی . (غیاث اللغات ) : صددل بیمار کرد انباز تصنیف سخن هر صریر خامه ٔ تأثیر صحت نامه است . محسن تأثیر.و در تعریف طاهرای چهارتاری : نوای بلبلان شرمنده ٔ اوبصحت ن...
-
جستوجو در متن
-
جای ضرور
لغتنامه دهخدا
جای ضرور. [ ی ِ ض َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طهارتخانه . و این فارسی هندوستان است و اهل ایران ضروری و قدم جا و آبخانه گویند. (بهار عجم ) (آنندراج ). مؤلف آئین اکبری آنرا صحت خانه نام گذاشته . (از بهار عجم ) (آنندراج ). بیت الخلاء. (ناظم الاطباء). ب...
-
آبخانه
لغتنامه دهخدا
آبخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی معلوم برای قضای حاجت . مستراح . مبرز. مخرج .کنیف . مغتسل . متوضا. بیت الفراغ . مبال . خلا. بیت التخلیه . میضاء. مذهب . آبشتنگاه . تشتخانه . ادب خانه . جایی .صحت خانه . قدمگاه . کریاس . بیت الماء. بیت الخلاء. ضرو...
-
جامع دامغان
لغتنامه دهخدا
جامع دامغان . [ م ِ ع ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان آرد: دومسجد بسیار قدیمی در دامغان هست که هریک را میتوان جامع گفت . یکی که قدیمتر و معروف به ناری خانه است بگفته ٔ اهالی به امر امیرالمؤمنین (ع ) ساخته شده و چند ستون از آن باقی است ، مسجد دیگر که گ...
-
حضرموت
لغتنامه دهخدا
حضرموت . [ ح َ رَ م َ ] (اِخ ) (یعنی خانه ٔ مرگ ) اسم اولاد سومین یقطان بود. (سفر پیدایش 10 : 26 واتو 1 : 20). و اوجد ساکنان حضرموت حالیه بود و آن مقاطعه ای است که در جنوب شرقی بلاد عرب واقع و کندرومر در آنجابسیار است لکن هوایش کثیف و دافع صحت میباشد...
-
تحویل کردن
لغتنامه دهخدا
تحویل کردن . [ ت َح ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منتقل شدن . نقل مکان کردن . حرکت کردن . از جایی به جایی دیگر شدن : اگر بدان [ آبگیر ] تحویل توانید کرد، در امن و راحت ... افتید. (کلیله و دمنه ). شبانگاه که سیمرغ مشرق به نشیمن مغرب رسید، زن به خانه تحویل کرد...
-
لوازم
لغتنامه دهخدا
لوازم . [ ل َ زِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لازم . (تاج العروس ). و ج ِ لازمة. بایسته ها. وابسته ها. اسبابها. وسایل : از لوازم صحبت یکی آن است که یا خانه بپردازی یا با خانه خدای درسازی . (گلستان ). اذن در شیی ٔ اذن در لوازم شی ٔ است . || (اصطلاح بدیع) صاحب کشا...
-
اتابکان لرستان
لغتنامه دهخدا
اتابکان لرستان . [ اَ ب َ ن ِ ل ُ رِ ] (اِخ ) صاحب حبیب السیر آرد: لرستان منقسم به دو قسمت لر بزرگ و لر کوچک است و منشاء این تقسیم و وجه تسمیه آنکه در قدیم ألایام دو برادر بودند بزرگ بدر نام داشت و کوچک ابومنصور معاصر یکدیگر در دو موضع از آن ولایت ا...