کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحبتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صحبتی
لغتنامه دهخدا
صحبتی . [ ص ُ ب َ ] (ص نسبی ) هم صحبت . همنشین : عمریست که ما صحبتی غم شده ایم سرمایه ٔ رشک اهل عالم شده ایم باقر! من و غم جدا نگردیم ز هم افیونی آشنائی هم شده ایم .باقرکاشی (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
هم صحبتی
لغتنامه دهخدا
هم صحبتی . [ هََ ص ُ ب َ ] (حامص مرکب ) همنشینی . هم سخن شدن . مصاحبت : دوستی خدا عوض میدهد به او هم صحبتی پیغمبران نیکوکار را. (تاریخ بیهقی ).چون به هم صحبتیش پیوستم به کُله داریش کمر بستم . نظامی .هم صحبتی که میگزیندیارش که و با که می نشیند؟ نظامی ...
-
خوش صحبتی
لغتنامه دهخدا
خوش صحبتی . [ خوَش ْ / خُش ْ ص ُ ب َ ] (حامص مرکب ) خوش زبانی . خوش تقریری . خوش سخنی . || خوش معاشرتی . خوش رفتاری : گرچه باناز امامی است به همسایگیت تو ز خوش صحبتیش باطرب و بانازی .سوزنی .
-
جستوجو در متن
-
جرمی
لغتنامه دهخدا
جرمی . [ ج َ ] (اِخ ) عمروبن سلمة مکنی به ابوبرید. او را صحبتی است . (از لباب الانساب ).
-
جرشی
لغتنامه دهخدا
جرشی . [ ج َ رَ ] (اِخ ) ربیعةبن عمروبن عوف . گویند: او رابا پیغمبر اکرم صحبتی بوده است . (از تاج العروس ).
-
جریر
لغتنامه دهخدا
جریر. [ ج َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ حمیری . ابن عساکر گوید: او را صحبتی است . رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة شود.
-
تراغمی
لغتنامه دهخدا
تراغمی . [ ت َ غ ِ ] (اِخ ) سلمةبن نفیل السکونی التراغمی . در شام سکونت داشت و اورا با پیامبر (ص ) صحبتی بوده . (اللباب ج 1 ص 172).
-
ارینبات
لغتنامه دهخدا
ارینبات . [ اُ رَ ن ِ ] (اِخ ) موضعی در قول عنترة:وَقَفت ُ و صُحبتی بارینبات عَلی اقتادِعوج کالسمام .رجوع به معجم البلدان شود.
-
نکوسرانجامی
لغتنامه دهخدا
نکوسرانجامی . [ ن ِ س َ اَ ] (حامص مرکب ) نکوسرانجام بودن . خوش عاقبتی . عاقبت به خیری . نکوانجام بودن : صحبتی جوی کز نکونامی در تو آردنکوسرانجامی . نظامی .اولش داده ای نکونامی آخرش ده نکوسرانجامی .نظامی .
-
جبیر
لغتنامه دهخدا
جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن نوفل . ابن حبان گوید گویند او را با پیغمبر صحبتی بوده است و مطین و باوردی وابن مندة او را از اصحاب دانسته اند و روایتی از او نقل کرده اند. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة شود.
-
قطوع
لغتنامه دهخدا
قطوع . [ ق َ ] (ع ص ) ناقة قطوع ؛ ناقه ای که شیرش زود سپری گردد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بُرنده : صحبتی باشد چو شمشیر قطوع همچو وی در بوستان و در زروع .مولوی .
-
متنادم
لغتنامه دهخدا
متنادم . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) همدیگر همنشینی کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). مشغول به هم صحبتی و همدمی در گفتگو و همنشینی در مجلس شراب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنادم شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ] (اِخ ) ابن معاویه . نام وی ربیعه ... بگفته ٔ ابن حبان ... او را صحبتی بوده است . رجوع به الاصابة ص 161 وشرح حال عبد عمروبن کعب و معاویة ثور بدروی ، شود.