کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صبیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صبیا
لغتنامه دهخدا
صبیا. [ ص َ ] (اِخ ) نام قصبه ٔ کوچکی است در سنجاق عسیردر یمن و مرکز قضائی است که بدین نام موسوم است و در دامنه ٔ کوهی از شعبه های کوه سراب در کنار تهامة، در شمال ابوعریش ، در جهت شمال شرقی از اسکله ٔ جیزان است . (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع معجم ال...
-
صبیا
لغتنامه دهخدا
صبیا. [ص َ ] (اِخ ) نام قضائی است در یمن واقع در منتهای جنوب غربی از سنجاق عسیر از طرف جنوب بسنجاق حدیدة، ازطرف مشرق بقضای ابها که مرکز عسیر است و از سمت شمال بقضاء رجال الماء و از جانب مغرب ببحرالحمر محدود است ... محصولات عمده ٔ قضا عبارت است از: تن...
-
واژههای همآوا
-
سبیع
لغتنامه دهخدا
سبیع. [ س َ ] (اِخ ) محله ای است به کوفه . (منتهی الارب ). محله ای است که حجاج بن یوسف ساکن آن بود و آن منسوب به قبیله ٔ سبیع است که گروه ابواسحاق سبیعی بوده اند. (معجم البلدان ).
-
سبیع
لغتنامه دهخدا
سبیع. [ س َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (منتهی الارب ).
-
سبیع
لغتنامه دهخدا
سبیع. [ س َ ] (ع اِ) هفت یک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
سبیع
لغتنامه دهخدا
سبیع. [ س َ] (اِخ ) ابواسحاق بن سبیعبن معاویةبن کبیربن مالک بن جشم بن حاشدبن جشم بن حیوان بن نوف بن همدان . (معجم البلدان ). کسی است که محله ٔ سبیع در کوفه بدو منسوب است .(از معجم البلدان ). پدر بطنی است از همدان ، در آن بطن است امام ابواسحاق عمروبن ...
-
سبیع
لغتنامه دهخدا
سبیع. [ س ُ ب َ ] (اِخ ) ابن خالد یشکری بصری تابعی . (منتهی الارب ).
-
سبیع
لغتنامه دهخدا
سبیع. [ س ُ ب َ ] (اِخ )ابن خاطب و سبیعبن قیس ، صحابیانند. (منتهی الارب ).
-
سبیع
لغتنامه دهخدا
سبیع. [ س ُب َ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ) : باضت بحزم سبیع او بمرفضةذی الشیخ حیث تلاقی التلع فانسحلا.عدی بن الرقاع العاملی (از معجم البلدان ).
-
سبیع
لغتنامه دهخدا
سبیع. [س ُ ب َ ] (اِخ ) ابن الحارث ملقب به ذوالخمار. یکی ازبزرگان ثقیف است . به او احمربن حارث نیز گفته میشده است . رجوع به امتاع الاسماع ص 401 و ذوالخمار شود.
-
جستوجو در متن
-
جراح
لغتنامه دهخدا
جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابن شاجر ذروی صبیانی .شاعری بود که در قرن نهم هجری در وادی صبیا بدنیا آمد و دیوان شعری دارد. رجوع به معجم المؤلفین شود.
-
دریب
لغتنامه دهخدا
دریب . [ دُ رَ ] (اِخ ) ابن عیسی بن حسین خواجی ، از امیران صبیا در یمن . متوفی 1003 هَ . ق . رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 ص 16 و العقیق الیمانی شود.
-
صبغ
لغتنامه دهخدا
صبغ. [ ص َ ] (ع مص ) تعمید دادن : صالح عمربن الخطاب بنی تغلب بعدبماقطعوا الفرات ... علی ان لایصبغوا صبیاً و لایکرهوه علی دینهم ... و کان داودبن کردوس یقول لیست لهم ذمةلانهم قد صبغوا فی دینهم ... (فتوح البلدان ص 190).