کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صبور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ناشتاب
لغتنامه دهخدا
ناشتاب . [ ش ِ ] (ص مرکب ) بی شتاب . آهسته . شکیبا. صابر. صبور. (ناظم الاطباء). ناشتابان . آنکه درنگ می کند و شتاب نمی کند.
-
مماوتة
لغتنامه دهخدا
مماوتة. [ م ُ وَ ت َ ] (ع مص ) بر همدیگر شکیبایی کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بر همدیگر صبور و پایدار بودن . (از اقرب الموارد).
-
صاحب درنگ
لغتنامه دهخدا
صاحب درنگ . [ ح ِ دِ رَ ] (ص مرکب ) صبور. شکیبا. متحمل : دولتیی باید صاحب درنگ کز قدری بار نیاید به تنگ .نظامی .
-
مرث
لغتنامه دهخدا
مرث . [ م َ رِ ] (ع ص ) مرد شکیبا و بردبار بر خصومت و نزاع . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). صبور و حلیم . (از متن اللغة).
-
بسندکار
لغتنامه دهخدا
بسندکار. [ ب َ س َ ] (ص مرکب ) راضی و خشنود.(ناظم الاطباء). قانع. صبور. خرسند به بهره ٔ خویش . (یادداشت مؤلف ). || کافی . (مهذب الاسماء).
-
عروف
لغتنامه دهخدا
عروف . [ ع َ ] (ع ص ) مرد دانا و کارشناس و ماهر. (ناظم الاطباء). عارف و دانا. (از اقرب الموارد). || مرد نیک شکیبا. (از منتهی الارب ). صبور. (اقرب الموارد). ج ، عُرف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
دیرخشم
لغتنامه دهخدا
دیرخشم . [ خ َ ] (ص مرکب ) که دیر به خشم آید. بردبار. صبور. حلیم : بزرگی دیرخشم و زود عفو است کریمی کامکار و بردبار است . مسعودسعد.سلطان ارسلان خوب طلعت ، نیکوسیرت ، باحیا و حمیت بود دیرخشم زودرضا. (راحةالصدور راوندی ).
-
فعول
لغتنامه دهخدا
فعول . [ ف َ ] (ع ص ) یکی از اشتقاقات کلمه ٔ فعل است که در علم صرف معیار صرفی صفت مشبهه و صیغه ٔ مبالغه قرار میگیرد و صفاتی ، مانند: صبور، قطور، اکول ، شرور بر وزن این کلمه است . (از یادداشت های مؤلف ).
-
مورحوصله
لغتنامه دهخدا
مورحوصله . [ ح َ ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) که شکیبایی و بردباری مور را دارد. که حوصله ٔ موردارد. که مانند مور صبور و بردبار است : با آنکه مورحوصله و دیوگوهرم هم مرغ او شوم که سلیمان شناسمش .خاقانی .
-
مرث
لغتنامه دهخدا
مرث .[ م َ رَ ] (ع مص ) بردبار گشتن . شکیبا گردیدن . (از منتهی الارب ). صبر و حلم ورزیدن . (از متن اللغة). در برابر دشمنان صبور و حلیم گردیدن . (از اقرب الموارد).
-
مسوف
لغتنامه دهخدا
مسوف . [ م ُ س َوْ وِ ] (ع ص ) مرد برسر خود که هرچه خواهد میکند و کسی رد حکم آن را نتواند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صبور. (اقرب الموارد). خیره سر. خودرأی .
-
پرحوصله
لغتنامه دهخدا
پرحوصله . [ پ ُ ح َ ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) مقابل کم حوصله . شکیبا. حمول . صبور. صابر. بردبار. متحمل : تهیدست مردان پرحوصله بیابان نوردان بی قافله .سعدی (بوستان ).
-
بی شتاب
لغتنامه دهخدا
بی شتاب . [ ش ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + شتاب ) صبور. (السامی فی الاسامی ). || با شکیبائی . بدون عجله . بی تعجیل : صبر آرد آرزورا بی شتاب صبرکن واﷲ اعلم بالصواب . مولوی .و رجوع به شتاب شود.
-
عرفاس
لغتنامه دهخدا
عرفاس . [ ع ِ ] (ع ص ) ناقه ٔ نیک شکیبا بر سیر و سفر. (منتهی الارب ). ماده شتر صبور در حرکت و سیر. (از اقرب الموارد). || (اِ)شیر بیشه . و یا اینکه به این معنی عِفراس بتقدیم فاء صحیح باشد. (از منتهی الارب ). رجوع به عفراس شود.
-
غدورة
لغتنامه دهخدا
غدورة. [ غ َ رَ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ پس مانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صاحب تاج العروس گوید: غدور بر وزن صبور، شتر ماده ای است که خودش از گله پس ماند و بدان نرسد، و در بعض نسخه ها غدورة به زیادت «ها» آمده ولی صواب غدور است . (تاج العروس ). رجوع به...