کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صبر سقوطری
لغتنامه دهخدا
صبر سقوطری . [ ص َ رِ س ُ طُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صَبِر شود.
-
صبر کردن
لغتنامه دهخدا
صبر کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکیبائی کردن . تأسی . پایداری کردن . شکیبیدن . اصطبار. اعتراف : گویند صبر کن که ترا صبر بر دهدآری دهد ولیک بعمر دگر دهد. دقیقی .دو سالی دگر صبر کن ای پسرپس آنگه برو سوی آن بدگهر. فردوسی .و خدا را از جهت خود بس دا...
-
صبر گزیدن
لغتنامه دهخدا
صبر گزیدن . [ ص َ گ ُ دَ ] (مص مرکب )صبر پیشه ساختن . شکیبائی کردن . اعتصاب : ای تن آرام گیر و صبر گزین که هر امروز را ز پس فرداست .مسعودسعد.
-
بی صبر
لغتنامه دهخدا
بی صبر. [ ص َ ] (ص مرکب ) (از: بی + صبر) ناشکیبا. بی تحمل . (ناظم الاطباء). ناآرام : چو بانو زین سخن لختی فروگفت بت بی صبر شد با صابری جفت . نظامی .مهین بانو چو کرد این قصه را گوش فروماند از سخن بی صبر و بی هوش .نظامی .بر آن آواز خرگاهی پر از جوش سوی...
-
تنک صبر
لغتنامه دهخدا
تنک صبر. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ص َ ] (ص مرکب ) کم صبر و بی تحمل . (ناظم الاطباء). تنک حوصله . رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
حب صبر
لغتنامه دهخدا
حب صبر. [ ح َب ْ ب ِ ص َ ] (ع اِ مرکب ) صداع و درد معده را نفع دهد. صفت آن : سقوطری یک مثقال ، تربد یک درم ، حب النیل و غاریقون و انیسون از هر یک نیم درم ، تخم حنظل و نمک هندی از هر یک دانگی و نیم ، کتیره و مقل از هر یک درمی ، همه را کوفته و بیخته به...
-
سنگ صبر بر دل بستن
لغتنامه دهخدا
سنگ صبر بر دل بستن . [ س َ گ ِ ص َ ب َ دِ ب َ ت َ] (مص مرکب ) خاموشی گزیدن . سکوت کردن : و خاک سیاه چون نبات سبز باید خوردن و سنگ صبر بر دل بستن . (مرزبان نامه ). در محرومی از سعادت قربت و مهجوری از آستان خدمت سنگ صبر بر دل بست . (مرزبان نامه ).
-
واژههای همآوا
-
سبر
لغتنامه دهخدا
سبر. [ س َ ] (ع اِ) یا سبر و تقسیم . جرجانی آرد: سبر و تقسیم هر دو یکی است و عبارت است از آوردن اوصاف اصل یعنی مقیس علیه وابطال بعض آنها تا باقی برای علت تعیین گردد چنانکه گویند علت حدوث در بیت یا تألیف یا امکان است . و دوم بتخلف باطل است زیرا صفات ...
-
سبر
لغتنامه دهخدا
سبر. [ س َ ] (ع مص ) میل بجراحت فرو بردن تا غور آن معلوم شود. (منتهی الارب ). سبر جراحت و جز آن ؛ آزمودن غور آن تا مقدار آن شناخته شود. (از اقرب الموارد). || آزمودن . (منتهی الارب ). تجربه و اختبار. (از اقرب الموارد) : به سبر و امتحان معلوم شود که .....
-
سبر
لغتنامه دهخدا
سبر. [ س َ / س ِ ] (ع اِ) اصل و نهاد چیزی . (منتهی الارب ). اصل . (اقرب الموارد). || رنگ . (منتهی الارب ). لون . || جمال . (اقرب الموارد). خوبی . (منتهی الارب ). || هیئت نیکو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
سبر
لغتنامه دهخدا
سبر. [ س َب ْ ب ُ ] (اِخ ) ریگ پشته ای است بین بدر و مدینه . در اینجا پیغمبر اکرم صلی اﷲ علیه و آله و سلم غنائم بدر را تقسیم کرده است . (از معجم البلدان ).
-
سبر
لغتنامه دهخدا
سبر. [ س ِ ] (ع اِ) دشمنی . (منتهی الارب ). عداوت . (اقرب الموارد). || شبه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || عار. (منتهی الارب ).
-
سبر
لغتنامه دهخدا
سبر. [ س ِ ](اِ) نامی است که در طوالش بدرختچه ٔ سیاه تلو دهند. رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ص 259 و سیاه تلو شود.
-
سبر
لغتنامه دهخدا
سبر. [ س ُ ب َ ] (ع اِ) پرنده ای است . (اقرب الموارد). مرغیست . (منتهی الارب ).
-
ثبر
لغتنامه دهخدا
ثبر. [ ث َ ] (ع مص ) منع. بازداشتن از حاجت . (منتهی الارب ). تثبیر. || بدرنگ و بطوء داشتن . || حبس . || لعن . || طرد.- ثبرقرحه ؛ گشاده شدن ریش و آماس کردن آن . (از منتهی الارب ).