کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صبع
لغتنامه دهخدا
صبع. [ ص َ ] (ع مص ) اشاره کردن بسوی کسی بانگشت باهانت یا عام است . دلالت کردن کسی را بکسی یا به چیزی بانگشت . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). اشارت کردن بسوی چیزی . (منتهی الارب ). اشارت کردن بسوی کسی در حال غیبت . (تاج المصادربیهقی ). || نایژه...
-
سبا
لغتنامه دهخدا
سبا. [ س َ ] (اِخ ) نام پدر عبداﷲ که منسوبند به وی سبائیه از غُلاة شیعه که نسبت الوهیت بحضرت علی بن ابی طالب کرم اﷲ وجهه میکنند. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به سبائیه شود.
-
سبا
لغتنامه دهخدا
سبا. [ س َ ] (اِخ ) نام شهر بلقیس بنت هدهاد در بلاد یمن و یمنع. (آنندراج ) (منتهی الارب ). نام شهری است که بلقیس پادشاه آن شهر بود. (برهان ). نام شهر بلقیس که در نکاح حضرت سلیمان علیه السلام آمده بود. و در ملک یمن است در اقلیم اول . (غیاث ). زمینی اس...
-
سبا
لغتنامه دهخدا
سبا. [ س َ ](اِخ ) المنصور. رجوع به ابوحمیر سبا المنصور شود.
-
سبا
لغتنامه دهخدا
سبا. [ س َ ](اِخ ) لقب یشحب بن یعرب بن قحطان بن هود النبی علیه السلام که نام او عبدالشمس است یا عامر و اکثر قبایل یمن به وی منتهی میشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام مردی است که ده قبیله از قبایل عرب از ده فرزند او بوجود آمده و چهار نفر بطرف چپ حرک...
-
سبا
لغتنامه دهخدا
سبا. [ س َب ْ با ] (اِخ ) آبی است متعلق به بنی سلیم . (معجم البلدان ).
-
سبا
لغتنامه دهخدا
سبا. [ س َب ْ با ] (اِخ ) آبی است در سرزمین فزاره . (معجم البلدان ).
-
سبا
لغتنامه دهخدا
سبا.[ س َب ْ با ] (اِخ ) نام کوهی است . (معجم البلدان ).
-
سبع
لغتنامه دهخدا
سبع. [ س َ ] (اِخ ) قریه ای است بین رقه و رأس عین بر ساحل خابور. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
سبع
لغتنامه دهخدا
سبع. [ س َ ] (ع عدد، ص ، اِ) هفت ، و سبع نِسْوَة یعنی هفت زن . (منتهی الارب ). هفت . (ترجمان ترتیب عادل بن علی ص 56) (اقرب الموارد). مؤنث سبعه بر خلاف قیاس ، گویند: سبعة رجال و سبع نساء. (اقرب الموارد): طاف بالبیت سبعاً؛ هفت بار. (از اقرب الموارد). ...
-
جستوجو در متن
-
فتحعلیخان
لغتنامه دهخدا
فتحعلیخان . [ ف َ ع َ ] (اِخ ) صبا. رجوع به صبا شود.
-
آنفه
لغتنامه دهخدا
آنفه . [ ن ِ ف َ ] (ع اِ) آنفه ٔ صِبا، آنفه ٔ شباب ؛ اوّل صِبا. اوّل شباب . میعه ٔ صِبا. میعه ٔ شباب .
-
صبوات
لغتنامه دهخدا
صبوات . [ ص َ ب َ] (ع اِ) ج ِ صبا. (منتهی الارب ). رجوع به صبا شود.
-
صبوان
لغتنامه دهخدا
صبوان . [ ص َ ب َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ صبا. (منتهی الارب ). رجوع به صبا شود.
-
صباصفت
لغتنامه دهخدا
صباصفت . [ ص َ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) بمانند صبا. بکردار صبا. تند. باشتاب : صباصفت منازل میبرید و شمال شکل ، مراحل قطع میکرد... (سندبادنامه ص 143). رجوع به صبا و رجوع به صباسرعت شود.