کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صباغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صباغ
لغتنامه دهخدا
صباغ . [ ص َب ْ با ] (ع ص ) صیغه ٔمبالغت از صبغ. رنگرز. رنگ ساز. || دروغ گوی که سخن را رنگ میدهد و دگرگون می سازد و فی الحدیث :اکذب الناس الصباغون قیل یحتملهما. (منتهی الارب ).
-
صباغ
لغتنامه دهخدا
صباغ . [ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صبغ. نانخورش . (منتهی الارب ).
-
صباغ
لغتنامه دهخدا
صباغ . [ ص ِ ] (ع اِ) رنگ . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
صباغ اثمار
لغتنامه دهخدا
صباغ اثمار. [ ص َب ْ با غ ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از ماه است .
-
صباغ جواهر
لغتنامه دهخدا
صباغ جواهر. [ ص َب ْ با غ ِ ج َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایت از آفتاب عالمتاب است . (برهان قاطع).
-
صباغ فلک
لغتنامه دهخدا
صباغ فلک . [ ص َب ْ با غ ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از ماه است . (غیاث اللغات ).
-
صباغ الارض
لغتنامه دهخدا
صباغ الارض . [ ص َب ْ با غُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) کنایت از آفتابست چرا که جمادات و نباتات و حیوانات را رنگ از تأثیر آفتاب میرسد. (غیاث اللغات ).
-
صباغ تنگار
لغتنامه دهخدا
صباغ تنگار. [ ص َب ْ با غ ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از ماه است که قمر باشد. (برهان قاطع).
-
ابن صباغ
لغتنامه دهخدا
ابن صباغ . [اِ ن ُ ص َب ْ با ] (اِخ ) شیخ نورالدین علی بن محمدبن صباغ مکی . از فقهای مالکیه . به سال 855 هَ .ق . درگذشته است . او راست : کتاب الفصول المهمه فی معرفةالائمه .
-
واژههای همآوا
-
سباغ
لغتنامه دهخدا
سباغ . [ س ِ ] (اِ) نانخورش و معرب آن صباغ باشد. (برهان ) (رشیدی ). || خانه ای که از خشت پوشیده باشد. || دیوار خشتی . (ناظم الاطباء).
-
سباغ
لغتنامه دهخدا
سباغ . [ س ُ ] (اِ) نوکرهای عدالت خانه . (ناظم الاطباء).
-
سباق
لغتنامه دهخدا
سباق . [ س َ ] (اِخ ) نام وادی است به دهناء. (معجم البلدان ).
-
سباق
لغتنامه دهخدا
سباق . [ س َب ْ با ] (ع ص ) سبقت گیرنده . (اقرب الموارد): هو سباق غایات ؛ او فراهم آورنده ٔ نیزه های سبقت است یعنی بر دیگری سبقت گیرنده است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). حائز قصبات السبق فی الفضائل و المناقب و المآثر. (اقرب الموارد).