کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صانعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صانعی
لغتنامه دهخدا
صانعی . [ ن ِ ] (اِخ ) (مولانا...)از ولایت باخرز بود و بیشتر مثنوی میگفت . از اوست :بتو هر که او دعویی میکندچه دعوی که بی معنیی میکندتو را میوه شیرین و او راست تلخ چو سیب سمرقند و آلوی بلخ .و این رباعی بر مولانا عبدالرحمن جامی میخوانده و با این فضل و...
-
صانعی
لغتنامه دهخدا
صانعی . [ ن ِ ] (اِخ ) وی از شعرای عثمانی و از مردم ادرنه و به عطازاده مشهور بود. پس از تحصیل علوم ادبیه و شرعیه به علم طب پرداخت پاره ای از معاجین ترتیب داده می فروخت و بدان ارتزاق میکرد. آنگاه فکر کیمیاگری افتاد و عاقبت دندانهای خود را بر سر آن کار...
-
صانعی
لغتنامه دهخدا
صانعی . [ ن ِ ] (اِخ ) وی یکی از شعرای عثمانی است و در سنجاق حمید بتحصیل پرداخت سپس به استانبول رفت و مدرسه ٔ نشانجی را طی کرد و در اواخر قرن 10 هَ . ق . درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
صانعی
لغتنامه دهخدا
صانعی .[ ن ِ ] (اِخ ) شاعری است . صاحب صبح گلشن گوید: در صنعت نظم و صنایع و بدایع طبع رسا داشت و در عهد شاه طهماسب ماضی به معارک شعرا گردن می افراشت . او راست :از غم نادیدنت جان را شکیبائی نمانددر دل پرحسرتم تاب و توانائی نماند.شد عمرها که دم به وفای...
-
واژههای مشابه
-
علاءالدین صانعی
لغتنامه دهخدا
علاءالدین صانعی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ ن ِ ] (اِخ ) علی باخرزی (خواجه ...). وی از اشراف ولایت باخرز بود. به حدت طبع و جودت ذهن و مهارت در نظم اشعار و ایثار درم و دینار موصوف و معروف بود. و نزد امیر علیشیر تقربی داشت . روزی خواجه از روی جد یا هزل این بیت...
-
علی صانعی
لغتنامه دهخدا
علی صانعی . [ ع َ ی ِ ن ِ ] (اِخ ) ملقب به علاءالدین . رجوع به علاءالدین صانعی شود.
-
جستوجو در متن
-
علی باخرزی
لغتنامه دهخدا
علی باخرزی . [ ع َ ی ِ خ َ ] (اِخ ) مشهور به علاءالدین . رجوع به علاءالدین صانعی شود.
-
علاءالدین باخرزی
لغتنامه دهخدا
علاءالدین باخرزی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ خ َ ] (اِخ ) رجوع به علاءالدین صانعی شود.
-
وحدتی
لغتنامه دهخدا
وحدتی . [ وَ دَ ] (اِخ ) شاعری است که نظم او خالی از حال نیست . این مطلع از اوست :گشته ام بی حال از آن خالی که بر رخسار اوست آفرین بر صانعی کاین نقطه ٔ پرگار اوست .(مجالس النفایس ص 76 و 251).
-
ناخن زن
لغتنامه دهخدا
ناخن زن . [ خ ُ زَ ] (نف مرکب ) مؤثر در مزاج . (آنندراج ). مؤثر. اثربخش : به صانعی که بمنقار عندلیب بهارنمود تعبیه چندین نوای ناخن زن . طالب آملی (از آنندراج ).|| (اِ مرکب ) وسیله ٔ زدن و کوتاه کردن ناخن . ناخن چین . ناخن گیر.
-
سازندگی
لغتنامه دهخدا
سازندگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص ) عمل سازنده . سازنده بودن . || بنّایی . || صانعی . عاملی . || عمل جاعل . || عمل سازنده و نوازنده ٔ یکی از آلات موسیقی . ساززنی . نوازندگی . نواپیشگی . خنیاگری . مطربی : به ساز جهان برد سازندگی نوائی نزد جز نوازندگی . ن...
-
صانع
لغتنامه دهخدا
صانع. [ ن ِ] (ع ص ) نعت فاعلی از صنع. دست کار. (ربنجنی ) (تفلیسی ) (دهار). پیشه ور. جلذی . (منتهی الارب ) : پس مقدران را و صانعان را بیاورد و مالهای بسیار بذل کرد تا مصرفهای آب بساختند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 151).آفتابست کیمیاگر و بس واصلی صانعی قوی...
-
صالحیة
لغتنامه دهخدا
صالحیة. [ ل ِ حی ی َ ] (اِخ ) نام اصحاب صالح بن عمرو الصالحی و محمدبن شبیب و ابوشمر و غیلان اند که جمع بین ارجاء و قدر کنند و صالحی گویدایمان معرفت به خداست علی الاطلاق چنانکه بدانند جهان را صانعی است و کفر جهل معرفت صانع است و اگر کسی گوید ان اﷲ ثال...