کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صاق
لغتنامه دهخدا
صاق . (اِخ ) نام دجال است .
-
صاق
لغتنامه دهخدا
صاق . (ع اِ) ساق است . (منتهی الارب ). رجوع به ساق شود.
-
واژههای همآوا
-
ساغ
لغتنامه دهخدا
ساغ . (اِ) مرغی است شبیه به سار. (رشیدی ). جانوری است شبیه به سار. (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (الفاظ الادویه ) (آنندراج ) (استینگاس ) (ناظم الاطباء) : از تو شد شاهین و باز و ساغ ما و سار ماوز توآمد فخر و نام و ننگ ما و عار ما. مولوی (از جهانگیر...
-
ساق
لغتنامه دهخدا
ساق . (اِخ ) آبی است متعلق به بنی عجل میان راه بصره و کوفه بسوی مکه . (معجم البلدان ).
-
ساق
لغتنامه دهخدا
ساق . (اِخ ) جایگاهی است . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ).
-
ساق
لغتنامه دهخدا
ساق . (اِخ ) دهی است از دهستان زاوه بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 46 هزارگزی جنوب خاوری تربت حیدریه سر راه مالرو عمومی زاوه . دامنه ، و هوایش معتدل ، و آبش از قنات . و محصولش غلات و تریاک و پشم است ، 1307 تن سکنه دارد که به زراعت و گله دار...
-
ساق
لغتنامه دهخدا
ساق . (اِخ ) دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک ، واقع در 70 هزارگزی جنوب خاوری فرمهین و 9 هزارگزی خاور راه اراک به خمین . کوهستانی ، و سردسیر، و آبش از قنات و محصولش غله و انگور است ، 117 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری میگذرانند...
-
ساق
لغتنامه دهخدا
ساق . (اِخ ) کوهی است در خاک بنی اسد. (معجم البلدان ).
-
ساق
لغتنامه دهخدا
ساق .(ع اِ) پوزه ٔ پای . (مهذب الاسماء). میان بندِ پا و بچول است . (شرح قاموس ). مابین شتالنگ و زانو. ج ، سوق و سیقان و اساوق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مابین الکعب و الرکبة. (قطر المحیط). از زانو تا شتالنگ . (دهار). طرف پائین انسان و حیوان از زانو...
-
صاغ
لغتنامه دهخدا
صاغ . (ترکی ، اِ) (قروش ...) قروش صحیح است مساوی با چهل باره . و کلمه ای ترکی است . (النقود العربیه ص 179).
-
صاغ
لغتنامه دهخدا
صاغ . (ترکی ، ص ) خوب . (النقود العربیه ص 179).
-
صعق
لغتنامه دهخدا
صعق . [ ص َ / ص َ ع َ ] (ع مص ) بیهوش گردیدن . (منتهی الارب ). بیهوش شدن . (بحر الجواهر) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بیهوش شدن و مردن . (دهار). بیهوش شدن و بمردن . (مصادر زوزنی ). || در اصطلاح صوفیه مرتبه ٔ فنا است در حق . کذا فی کشف اللغات و فی الجرجا...
-
صعق
لغتنامه دهخدا
صعق . [ ص َ ع َ ] (اِخ ) آبی است بجنب مردمة بر جانب راست آن و آن بیست چشمه است و بنی سعیدبن قرط از بنی ابی بکربن کلاب را بود. (معجم البلدان ).
-
صعق
لغتنامه دهخدا
صعق . [ ص َ ع َ ] (ع اِمص ) سختی آواز. (اقرب الموارد). || (اِ) آواز سخت . (منتهی الارب ). || صدمه . (منتهی الارب ). مرگ . (اقرب الموارد).