کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صارم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تازه کند
لغتنامه دهخدا
تازه کند. [ زَ ک َ ] (اِخ ) (مشهور به تازه کند صارم السلطان ) دهی از دهستان کندوان بخش ترک شهرستان میانه است که در 6هزارگزی شمال بخش و 20هزارگزی شوسه ٔ میانه به تبریز واقع است . کوهستانی و معتدل است و 94تن سکنه دارد، شیعه ، ترکی . آب آن از چشمه و کوه...
-
زبیدی
لغتنامه دهخدا
زبیدی . [ زَ ] (اِخ ) تقی الدین عمربن عبداﷲ. فقیهی حنفی مذهب ، شاعر، محدث ، عارف و ذوفنون بود. در زبید بسال 713 هَ . ق . ولادت یافت و در 768 درگذشت . وی فقه رادر زبید از برهان الدین ابراهیم بن عمر علوی و موفق الدین علی بن نوح فقیه و صارم الدین ابراهی...
-
رکیب
لغتنامه دهخدا
رکیب . [ رَ ] (ع ص ، اِ) چیزی اندر چیزی نشانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی نشانده شده در چیزی دیگر، مانند نگین در انگشتری . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه با دیگری هم سوار باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آنکه با...
-
اسکندر
لغتنامه دهخدا
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن دُربیس بن عُکْبُر الوَرشَندی الخرقانی الهمدانی . شیخ منتجب الدین در فهرست خود (چاپ ملحق ببحارالانوار) او را یاد کرده گوید: امیر زاهد صارم الدین از فرزندان مالک بن حارث اشتر نخعی مردی صالح و وَرِع بود. علامه ٔ حلی در ا...
-
خاص بیک
لغتنامه دهخدا
خاص بیک . [ خاص ص ب ِ ] (اِخ ) یکی از امراء بسیار نزدیک آل سلجوق بود که به فرمان سلطان محمدبن محمود سلجوقی کشته شده است صاحب حبیب السیر آرد: وی در کوشک مرغزار همدان در وقتی که از غرائب اقمشه و نفائس امتعه و اسلحه ٔ گوناگون و اثواب قیمتی برسم پیشکش نز...
-
راشدبک
لغتنامه دهخدا
راشدبک . [ ش ِ ب ِ ] (اِخ ) از شعرای اخیر عثمانی بود پسر صارم ابراهیم پاشا که بشغل تدریس و برخی از کارهای ادارای مشغول بود. وی بسال 1219 هَ . ق . بعد از عزل از حکومت ینگیشهر فنار درگذشت . راشدبک طبع شاعری نیز داشته و دو بیت زیر از قصیده یی است که در ...
-
باطنیون
لغتنامه دهخدا
باطنیون . [ طِ نی یو ] (اِخ ) نام سلسله ٔ حکامی که در سوریه بدین عنوان حکومت کرده اند. در سال 520 هَ . ق . بهرام داعی ، بانیاس را اشغال کرد و در سال 522 هَ . ق . وفات یافت ، خلیفه ٔ او اسماعیل ، شهر را در 15 رمضان سال 523 هَ . ق . به سربازان صلیبی تس...
-
بران
لغتنامه دهخدا
بران . [ ب ُرْ را ] (نف ) تیز و برّنده . قطعکننده . بُرّا. (آنندراج ). قاطع. برنده . سخت برنده . حاد. صارم . باتک . بتار: سیف خضام ؛ شمشیر بران . حربة حذباء؛ بسیار بران که زخم را فراخ کند. (منتهی الارب ) : شنیدم که باشد زبان سخن چو الماس بران و تیغ ک...
-
برنده
لغتنامه دهخدا
برنده . [ ب ُ رَ / ب ُرْرَ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از بریدن . قطعکننده . (آنندراج ). آنکه چیزی را قطع کند. کسی که چیزی را ببرد. (فرهنگ فارسی معین ). جازح . حاذم . خَدِب . صارم . عَضب . فاصل . قاضب . قاطع. قُرصوف . قَصّال . قطّاع . هَذّ.هَذاهِذ. هَذ...
-
ابن قریه
لغتنامه دهخدا
ابن قریه . [ اِ ن ُ ق ِرْ ری ی َ ] (اِخ ) ابوسلیمان ایوب بن زیدبن قیس هلالی . از خطبای مشهور عرب . از سخنان او در کتب ادب بسیار آرند و نحات بکلام او استشهاد کنند. گویند امی و بدوی بوده و در سالی که غلا و قحط پدید آمد او بعین التمر رفت و بر خوان عام و...
-
مسحل
لغتنامه دهخدا
مسحل . [ م ِ ح َ ] (ع ص ، اِ) تیشه . (منتهی الارب ).منحت . (اقرب الموارد). || سوهان . (دهار) (منتهی الارب ). مبرد. (اقرب الموارد). || داس . (دهار). || خرک پزداغ . (دهار). || زبان ، از هر که باشد. (منتهی الارب ). لسان . (اقرب الموارد). زبان . (دهار). ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سعیدبن عبداﷲ مشقی مکنی به ابوالحسن . او مؤدب پسر المعزباﷲ و از خواص عبداﷲبن معتز بود و در بغداد کتب ابن الزبیر را روایت کرد و اسماعیل صفار و جز او از وی روایت کردند. او مردی صدوق است و مرزبانی مرگ وی را در سال 306 هَ . ق ...
-
باقلانی
لغتنامه دهخدا
باقلانی . [ ق ِ ] (اِخ ) ابوبکر الطیب . استاد علمای زمان خود بود معاصر قادر خلیفه و سلطان محمود غزنوی . از رسول (ص ) مرویست که در دین اسلام بهر صد سال عالمی خیزدکه وجود او سبب رواج کار دین و اسلام باشد و اهل جهان را استاد و راهنما باشد و علمای حدیث د...
-
چمچمال
لغتنامه دهخدا
چمچمال . [ چ َ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «نام بلوکی است حاصلخیز از توابع کرمانشاهان که در سمت شرقی این شهر واقع است . ابتدای حد شمالی این بلوک از اول دربندی است که به تنگ دینور معروف است و این تنگ طوریست که نزدیک یک فرسخ راه از طرفین جبا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن علی بن خیران الکاتب المصری . مکنی به ابومحمد و ملقب بولی الدوله . یاقوت گوید: او پس از وفات پدرش علی بجای او بمصر صاحب دیوان انشاء شد و پدر وی نیز فاضلی بلیغ بود. لکن احمد در علم و قدر از او درگذشت . احمد متقلد دیوان انشاء ...