کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صاحب قیاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صاحب اختیار
لغتنامه دهخدا
صاحب اختیار. [ ح ِ اِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مختار. || لقبی بوده است در زمان سلاطین قاجار.
-
صاحب اسرار
لغتنامه دهخدا
صاحب اسرار. [ح ِ اَ ] (ص مرکب ) رازدار. نگاهدار سِر : صف نشینان نیکخواه و پیشکاران باادب دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام .حافظ.
-
صاحب افسر
لغتنامه دهخدا
صاحب افسر. [ ح ِ اَ س َ ] (ص مرکب ) تاجدار : قامت صاحب افسران حلقه ٔ افسری شده برده سجود افسرش با همه صاحب افسری .خاقانی .
-
صاحب البحر
لغتنامه دهخدا
صاحب البحر. [ ح ِ بُل ْ ب َ ] (اِخ ) آذری طوسی آن را لقب برادر زردشت گفته و در «جواهرالاسرار» در شرح قصیده ٔ معروف خاقانی که با مطلع ذیل شروع میشود:فلک کژروتر است از خط ترسامرا دارد مسلسل راهب آسامی گوید: «در زمان گشتاسب دو برادر بودند، یکی را صاحب ا...
-
صاحب التحیوی
لغتنامه دهخدا
صاحب التحیوی . [ ح ِ بُت ْ ت َح ْ ی َ ] (اِخ ) رجوع به علی بن محمد صاحب التحیوی شود.
-
صاحب الثدیة
لغتنامه دهخدا
صاحب الثدیة.[ ح ِ بُث ْ ث ُدْ ی َ ] (اِخ ) رجوع به ذوالثدیة شود.
-
صاحب الجلالة
لغتنامه دهخدا
صاحب الجلالة.[ ح ِ بُل ْ ج َ ل َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) عنوان رسمی پادشاهان عرب کنونی است ، مانند اعلیحضرت در ایران .
-
صاحب الجیش
لغتنامه دهخدا
صاحب الجیش . [ ح ِ بُل ْ ج َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) سپهسالار. (السامی فی الاسامی ). سپاه سالار. (دستورالاخوان ) : طلحه به سیستان آمد [ به امیری ] و برادرش عمر صاحب الجیش او بود. (تاریخ سیستان ص 101). امیر صاحب الجیش نصر دانست که مقام ایشان [در] آن ج...
-
صاحب الحال
لغتنامه دهخدا
صاحب الحال . [ ح ِ بُل ْ ] (اِخ ) رجوع به صاحب الزمان شود.
-
صاحب الحال
لغتنامه دهخدا
صاحب الحال . [ ح ِ بُل ْ ] (اِخ ) و صاحب الشامه (امیر قرمطی ) یکی از امراء خود را صاحب الحال نام نهاده بجانب بعلبک فرستاد و صاحب الحال بعلبک را گرفته در آن دیار قتل عام کرد. (حبیب السیر جزء سوم از ج 2 ص 104).
-
صاحب الحد
لغتنامه دهخدا
صاحب الحد. [ ح ِبُل ْ ح َدد ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) مرزبان . مرزدار.
-
صاحب الحریر
لغتنامه دهخدا
صاحب الحریر. [ ح ِ بُل ْ ح َ ] (اِخ ) رجوع به ابوکعب بصری شود.
-
صاحب الحصاة
لغتنامه دهخدا
صاحب الحصاة.[ ح ِ بُل ْ ح َ ] (اِخ ) بنقل صدوق وی به خدمت امام عصر مشرف و بر معجزه ٔ آن حضرت واقف گشته است و مشخصات دیگری از او موجود نیست . (ریحانة الادب ج 2 ص 422).
-
صاحب الحضر
لغتنامه دهخدا
صاحب الحضر. [ ح ِ بُل ْ ح َ ] (اِخ ) در مجمل التواریخ آرد که چون بلاش بن خسرو خبر یافت که رومیان به شهر پارسیان سپاه خواهند آورد، از ملوک طوایف یاوری خواست و هر کسی او را مال و سپاه بی اندازه فرستاد و قوی گشت ، پس صاحب الحضر را که از دست ملوک طوائف ب...
-
صاحب الحقنة
لغتنامه دهخدا
صاحب الحقنة. [ ح ِ بُل ْ ح ُ ن َ ] (اِخ ) لقب ابوالحسین بن کشکرایا. قفطی در تاریخ الحکما او را بدین لقب یاد کرده ودر عیون الانباء گوید وی طبیبی عالم و در صناعت طب به فضل و اتقان مشهور بود و در خدمت امیر سیف الدولةبن حمدان میزیست . چون عضدالدوله بیمار...