کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صاحب دعوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صاحب دعوت
لغتنامه دهخدا
صاحب دعوت . [ ح ِ دَع ْ وَ ] (اِخ ) ابومسلم خراسانی : و اخبار ابومسلم صاحب دعوت عباسیان و طاهر ذوالیمینین و نصر احمد سامانی بسیار خوانده اند. (تاریخ بیهقی ص 387). و رجوع به صاحب الدعوة و ابومسلم مروزی شود.
-
واژههای مشابه
-
گله صاحب
لغتنامه دهخدا
گله صاحب . [ گ َ ل َ / ل ِ / گ َل ْ ل َ / ل ِ ح ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحب گله . دارنده ٔ گله . خداوند گله . رمه دار. گله دار : دگر ره پدیدار گشت از نهفت گله صاحبش برزد آواز و گفت .نظامی .
-
صاحب اسماعیل
لغتنامه دهخدا
صاحب اسماعیل . [ ح ِ اِ ] (اِخ ) رجوع به صاحب بن عباد شود.
-
صاحب الزیادی
لغتنامه دهخدا
صاحب الزیادی . [ ح ِ بُزْ زیا ] (اِخ ) رجوع به ابوخشینه شود.
-
صاحب الصبیحی
لغتنامه دهخدا
صاحب الصبیحی . [ ح ِ بُص ْ ؟ ] (اِخ ) رجوع به محمدبن علی بن معمر کوفی شود.
-
صاحب بالجنب
لغتنامه دهخدا
صاحب بالجنب . [ ح ِ ب ِ بِل ْ جَمْب ْ ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) رفیق سفر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). یار سفر. همراه . || شریک علم آموختن . (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی ص 63).
-
صاحب بلخی
لغتنامه دهخدا
صاحب بلخی . [ ح ِ ب ِ ب َ ] (اِخ ) (مولانا...) مولانادر فن شعر ماهر بود و در علم ادوار و موسیقی کامل ونادر، و در عملهای خود اشعار خود میانخانه ساخته است تا دلالت بر فضل او کند و از آن جمله عمل چهارگاه است که در میان مردم شهرت دارد و گویند جوکی میرزا ...
-
صاحب بودن
لغتنامه دهخدا
صاحب بودن . [ ح ِ دَ ] (مص مرکب ) داشتن . دارا بودن . مالک بودن .
-
صاحب ترجمه
لغتنامه دهخدا
صاحب ترجمه . [ ح ِ ب ِ ت َ ج َ / ج ُ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه شرح حال او مورد بحث و تحقیق است .
-
صاحب ثعلب
لغتنامه دهخدا
صاحب ثعلب . [ ح ِ ب ِ ث َ ل َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالواحد مطرز. رجوع به مطرز شود.
-
صاحب جوزا
لغتنامه دهخدا
صاحب جوزا.[ ح ِ ب ِ ج َ ] (اِخ ) کوکب عطارد را گویند، چه برج جوزا خانه ٔ اوست . (برهان قاطع). عطارد، چرا که جوزا خانه ٔ عطارد است . (غیاث اللغات ). رجوع به عطارد شود.
-
صاحب رأی
لغتنامه دهخدا
صاحب رأی . [ ح ِ ب ِ رَءْی ْ ] (اِخ ) لقب ابوحنیفه نعمان بن ثابت است : می جوشیده حلال است سوی صاحب رأی شافعی گوید شطرنج مباح است بباز.ناصرخسرو.
-
صاحب رازی
لغتنامه دهخدا
صاحب رازی . [ ح ِ ب ِ ] (اِخ ) لقب صاحب بن عباد است : تا سخن پرور بوی از صاحب رازی بهی چون سخاگستر بوی از حاتم طائی بری . سوزنی .رجوع به صاحب بن عباد شود.
-
صاحب ری
لغتنامه دهخدا
صاحب ری . [ح ِ ب ِ رَ ] (اِخ ) لقب صاحب بن عباد است : گفتند مردمان که نیابند مردمان در هیچ فضل صاحب ری را نظیر و یار.فرخی .صاحب ری از حشم زیبد تو را وقت هنرحاتم طی از خدم زیبد تو را وقت سخا. عبدالواسع جبلی .رجوع به صاحب بن عباد شود.