کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صابئین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صابئین
لغتنامه دهخدا
صابئین . [ ب ِ ] (اِخ ) صابئه . نامی که به دو فرقه ٔ کاملاً مشخص اطلاق میشود: 1 - ماندائی ها یا صبه ، فرقه ٔ یهودی و مسیحی بین النهرین (مسیحیان پیرو یحیی معمد). 2 - صابئین حران ، فرقه ٔ مشرک که مدتها در دوره ٔ اسلام وجود داشتند. صابئین که در قرآن ذکر...
-
جستوجو در متن
-
ماندایی
لغتنامه دهخدا
ماندایی . (ص نسبی ) صابئه .ج ، ماندائیان که همان مغتسله و صابئین باشند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به صابئین شود.
-
صابئون
لغتنامه دهخدا
صابئون . [ ب ِ ] (اِخ ) ج ِ صابئی . رجوع به صابئین شود.
-
صابئة
لغتنامه دهخدا
صابئة. [ ب ِ ءَ ] (اِخ ) رجوع به صابئین شود.
-
مغتسله
لغتنامه دهخدا
مغتسله . [ م ُ ت َ س ِ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) همان صابئین قدیمند که به نام ماندایی نیز نامیده می شوند و ابن الندیم گوید: این فرقه جماعت کثیری بوده اند که در نواحی بطایح سکنی داشتند و صابئین بطایح این جماعتند و تا زمان ما هنوز قلیلی از این فرقه برجایند و ...
-
صباة
لغتنامه دهخدا
صباة. [ ص ُ ] (ع ص ) ج ِ صابی . (منتهی الارب ). رجوع به صابئین شود.
-
صبیان
لغتنامه دهخدا
صبیان . [ ص ُب ْ بیا ] (اِ) ج ِ صُبّی . رجوع به صبی و صابئین شود.
-
اعیانا
لغتنامه دهخدا
اعیانا. [ اَ ] (اِخ ) یکی از معلمین خربانیه از فرق صابئین . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
رکوسیه
لغتنامه دهخدا
رکوسیه . [ رَ سی ی َ ] (اِخ ) گروهی است میان ترسایان وصابئین . (منتهی الارب ). دینی است میان نصاری و صابئین . (دهار) (از مهذب الاسماء). گروهی میان ترسایان و صابئین که ستاره ها را ستایش می کنند. (ناظم الاطباء).
-
ستاره پرست
لغتنامه دهخدا
ستاره پرست . [ س ِ رَ / رِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) رجوع به صابئین و ستاره شود.
-
ستاره پرستی
لغتنامه دهخدا
ستاره پرستی . [ س ِ رَ / رِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل ستاره پرست . رجوع به صابئین شود.
-
صبی
لغتنامه دهخدا
صبی . [ ص ُب ْ بی ی ] (ص نسبی ) صابی . منسوب به کیش صابیان . رجوع به صابئین شود.
-
حاتفی
لغتنامه دهخدا
حاتفی . (اِخ ) نام کتابی است صابئین را و در آن امر رأس و عجائب نیرنجات و عُقَد و صور و غیر آن است . (ابن الندیم ).
-
صابی
لغتنامه دهخدا
صابی . (ص ، اِ) مفرد صابئین : وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری درخواستم این حاجت و پرسیدم بی مر. ناصرخسرو.|| آنکه از دینی به دینی شود. (السامی فی الاسامی ). || کلمه ٔکلدانی است بمعنی شوینده و صابئین چون همیشه در کنار نهرها و آبها جای دارند و خود را بسی...