کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صابئی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صابئی
لغتنامه دهخدا
صابئی . [ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به صابی یا صابئی . رجوع به صابئین شود : هرچه در جمله ٔ آفاق در آنجا حاضرمؤمن و صابئی و گبر و نصارا و یهودگر تو خواهی که دم از صحبت اینان بزنی خاک پای همه شو تا که بیابی مقصود.؟
-
جستوجو در متن
-
صابئون
لغتنامه دهخدا
صابئون . [ ب ِ ] (اِخ ) ج ِ صابئی . رجوع به صابئین شود.
-
هارون
لغتنامه دهخدا
هارون . (اِخ ) ابن صاعد، پسر هارون صابئی ، مکنی به ابونصر. اهل بغداد و مقیم در همانجا، در طبابت دست داشت و به درمان و معالجه بیماران مشهور بود. وی رئیس و ساعور پزشکان در بیمارستان عضدی بود. در رمضان سال 444 هَ . ق . وفات یافت . (اخبارالحکماء ص 338).
-
حرانی
لغتنامه دهخدا
حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) ثابت بن سنان بن قرةبن هارون . پزشک صابئی مکنی به ابوالحسن . متوفی 365 هَ . ق .او راست : کتاب التاریخ که وقایع سالهای 295-363 هَ .ق . را گرد آورده است . (هدیة العارفین ج 1 ص 248).
-
صابی
لغتنامه دهخدا
صابی . (ص ، اِ) مفرد صابئین : وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری درخواستم این حاجت و پرسیدم بی مر. ناصرخسرو.|| آنکه از دینی به دینی شود. (السامی فی الاسامی ). || کلمه ٔکلدانی است بمعنی شوینده و صابئین چون همیشه در کنار نهرها و آبها جای دارند و خود را بسی...
-
حرانی
لغتنامه دهخدا
حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) ابراهیم بن سنان بن ثابت بن قرةبن مروان بن ثابت حرانی بغدادی . پزشک صابئی متوفی 335 هَ . ق . او راست :زبدةالحکم من الحکمة. اغراض کتاب مجسطی . تفسیر مقاله ٔ نخستین از مخروطات . کتاب آلات الظلال . کتاب الرخامة.النخبة الحکمیة....
-
حرانی
لغتنامه دهخدا
حرانی . [ح َرْ را ] (اِخ ) سنان بن ثابت بن قرة پزشک حرانی ، مکنی به ابوسعید. در 331 هَ . ق . در بغداد درگذشت . مسیحی بود و اسلام آورد. او راست : رساله ای برای ابن رایق .رساله ای برای ابوالحسن علی بن عیسی . رساله ای در اخبار نیاکان خودش . رساله ای در ...
-
صابئین
لغتنامه دهخدا
صابئین . [ ب ِ ] (اِخ ) صابئه . نامی که به دو فرقه ٔ کاملاً مشخص اطلاق میشود: 1 - ماندائی ها یا صبه ، فرقه ٔ یهودی و مسیحی بین النهرین (مسیحیان پیرو یحیی معمد). 2 - صابئین حران ، فرقه ٔ مشرک که مدتها در دوره ٔ اسلام وجود داشتند. صابئین که در قرآن ذکر...
-
حران
لغتنامه دهخدا
حران . [ ح َرْ را ] (اِخ ) هاران . یاقوت گوید: شاید فَعّال یعنی صیغه ٔ مبالغه باشد از حَرَن َ الفرس ، آنگاه که نافرمانی کند و باشد که فَعْلان بود از حَرّ، به معنی عطشان . و اصل آن از حَرّ است . و امراءة حَرّی ̍، و هو حَرّان یَرّان در کلام عرب آمده اس...
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حیان . قفطی آرد: جابربن حیان الصوفی الکوفی از متقدمین در علوم طبیعی است و بخصوص در علم کیمیا ماهر بودو تألیفات بسیار و مصنفات مشهوری در آن علم دارد معذلک بر بسیاری از علوم فلسفی مطلع بوده است و از پیروان علم معروف به علم باط...