کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیق
لغتنامه دهخدا
شیق . (ع اِ) سر کوه و سخت ترین جایها در آن یا ناحیه ٔ هموار دشوارگذار. || مرغی است آبی خرد سپیدرنگ . || شکاف تنگ در کوه یا در میان دو سنگ از ریگ . || کوه دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سر نره . (منتهی الارب ) ...
-
شیق
لغتنامه دهخدا
شیق . [ ش َی ْ ی ِ ] (ع ص ) آرزومند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آرزومند. و حریص و پرمیل . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
شیقة
لغتنامه دهخدا
شیقة. [ ق َ ] (ع اِ) مرغی است آبی . (منتهی الارب ). مرغ آبی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || واحد شیق است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یکی شیق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تائق
لغتنامه دهخدا
تائق . [ ءِ ] (ع ص ) از تَوق ، آرزومند. شایق . (غیاث ). تواق . (منتهی الارب ). مشتاق . شیق .
-
شیاق
لغتنامه دهخدا
شیاق . (ع اِ) شیق . چیزی که دراز کنند آنرا بچیزی تا چیز دیگری را بدان بندند مانند طناب چادر و غیره . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). چیزی که در آن کرده شود به آن چیزی تا بسته شود بچیزی دیگر. (منتهی الارب ).
-
شائق
لغتنامه دهخدا
شائق . [ ءِ ] (ع ص ) برابر است با تائق . به آرزوآورنده . || معشوق . || آرزومند. (منتهی الارب ). آرزومند. مشتاق . شیّق . این کلمه را اغلب بمعنی مشتاق استعمال کنند. چنانکه گویند: به زیارتتان شائق بودم . ولی این استعمال خلاف نص لغت است و در زبان عربی بج...
-
چوک
لغتنامه دهخدا
چوک . (اِ) آلت تناسل . (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ سروری ) (انجمن آرا) (فرهنگ خطی ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). نره . مردی . آلت تناسل . (یادداشت مؤلف ). آلت تناسل مرد. نره . (فرهنگ فارسی معین ). در پهلوی چوک و در طبری چیک (کیر) در عربی...
-
یابس
لغتنامه دهخدا
یابس . [ ب ِ ] (ع ص ) خشک . (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ) (ناظم الاطباء). خشک و خشکی کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مقابل رَطْب . ج ، یَبس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- حجر یابس ؛ سنگ سخت . یقال هذا ایبس من الحجر؛ ای اصلب ...