کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
شیفة
لغتنامه دهخدا
شیفة. [ ش َی ْ ی ِ ف َ ] (ع اِ) شیفان . دیدبان . (ناظم الاطباء). طلایه ٔ لشکر. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
شوف
لغتنامه دهخدا
شوف . [ ش َ] (ع مص ) زدودن و جلا دادن چیزی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بزداییدن . (تاج المصادر بیهقی ). || قطران مالیدن شتر را. || آرایش داده شدن دختر: شیفت الجاریة (مجهولاً). (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیاراستن . (تاج المصادر بیهقی ).