کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیع
لغتنامه دهخدا
شیع. (ع ص ، اِ) تابع و پیرو. (آنندراج ): هو شیع نساء؛ او تابع رأی زنان و آمیزش کننده با آنهاست . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
شیع
لغتنامه دهخدا
شیع. [ ش َ ] (ع اِ) شیربچه . ج ، اَشْیاع . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بچه ٔ دوم که در میان او و بچه ٔ اول ، دیگری زاده نشده باشد. گویند: هذا شیع هذا. || مثل و مانند. || مقدار و اندازه . گویند: اقام فلان شهراً او شی...
-
شیع
لغتنامه دهخدا
شیع. [ ش َ ] (ع مص ) شیوع . مشاع . مشاعه . شیعان . شیعوعة. ظاهر و هویدا گردیدن چیزی . (ناظم الاطباء). آشکار شدن خبر. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار). آشکار شدن و فاش شدن . (آنندراج ). || آشکار و هویدا کردن چیزی : شعت با...
-
شیع
لغتنامه دهخدا
شیع. [ ش َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) تابع و پیرو. ج ، شُیَعاء. گویند: هم شیعاء؛ ای کل واحد شیع لصاحبه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || شریک ، گویند: هذا شیع هذا؛ یعنی این شریک است در امری مشاع با وی . (از اقرب الموارد).
-
شیع
لغتنامه دهخدا
شیع. [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ شیعة. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ص 63) (ناظم الاطباء) (دهار) (اقرب الموارد). ج ِ شیعه . گروهها. (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3). رجوع به شیعة شود.
-
واژههای همآوا
-
شیا
لغتنامه دهخدا
شیا. (اِخ ) دهی است ببخارا، از آن ده است ابونعیم عبدالصمدبن علی بن محمد شیائی ، کذا جاء و القیاس شیوی . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
شیعاء
لغتنامه دهخدا
شیعاء. [ ش ُ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَیِّع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شیع شود.
-
شیعان
لغتنامه دهخدا
شیعان . [ ش َ ی َ ] (ع مص ) به معنی شیع است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شیع شود.
-
شیعوعة
لغتنامه دهخدا
شیعوعة. [ ش َ ع َ ] (ع مص ) به معنی شیع است . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). آشکار شدن خبر. (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). رجوع به شیع شود.
-
شیوع
لغتنامه دهخدا
شیوع . [ ش ُ ] (ع مص ) شیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آشکار شدن . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث ). آشکارا شدن خبر. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار). آشکارا شدن .(ترجمان القرآن جرجانی ص 63). رجوع به شیع شود. || مشهور و متداول شدن...
-
شوع
لغتنامه دهخدا
شوع . [ ش َ ] (ع اِ) بچه ٔ دوم که در میان ایشان دیگری نزاده باشد. یقال : هذا شوع هذا و شیع هذا؛ ای ولد بعده و لم یولد بینهما شی ٔ. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
اشیاع
لغتنامه دهخدا
اشیاع . [ اَش ْ ] (ع اِ) ج ِ شَیْع، بمعنی مثل و مانند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ِ شیع، بمعنی مقدار و مثل ... و منه : کما فُعِل َ باشیاعهم (قرآن 54/34)؛ یعنی کسانی که همانند ایشان بودند. (از المنجد). و رجوع به شَیْع شود. مانندها و مثلها. (فرهنگ...
-
شیربچه
لغتنامه دهخدا
شیربچه . [ب َچ ْ چ َ / چ ِ / ب َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بچه شیر. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). شیر خردسال . شبل . (یادداشت مؤلف ). شیع. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- امثال : از شیر نزاید جز شیربچه . (یادداشت مؤلف ). || کنایه از پسر شجاع و ...