کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیطنت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیطنت کردن
لغتنامه دهخدا
شیطنت کردن . [ ش َ / ش ِ طَ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فضولی کردن کودکان . || حیله بازی و مکر نسبت به دیگری .
-
جستوجو در متن
-
شیطانی کردن
لغتنامه دهخدا
شیطانی کردن . [ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیطنت نمودن (طفل ). شوخی و ناآرامی کردن بچه . شیطنت . درجستن و فروجستن و دویدن و فریاد کردن کودک چنانکه طبع کودک است . بازیهای پر داد و فریاد کردن بچه . (یادداشت مؤلف ). || محتلم کردن . جنب ساختن : گر عر...
-
دیوی
لغتنامه دهخدا
دیوی . (ص نسبی ) منسوب به دیو. شیطانی . عمل دیو : نبینی طبع را طبعی چو کرد انصاف رخ پنهان نیابی دیو را دیوی چو کرد اخلاص رخ پیدا. سنایی . || (حامص ) دیو بودن . همچودیو رفتار کردن . صفت دیو : ترک دیوی کنی ملک باشی ز شرف برتر از فلک باشی . سنایی .در کو...
-
آرام گرفتن
لغتنامه دهخدا
آرام گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) استراحت کردن . آسودن : به طینوس گفت ایدر آرام گیرچو آسوده گردی بکف جام گیر. فردوسی . || استقرار. ساکن شدن . تسکین یافتن . از جنبش بازایستادن . اقراد. مستریح گشتن . اقترار. اقرار. آرامش یافتن . قرار گرفتن : نگه ک...
-
تواضع
لغتنامه دهخدا
تواضع. [ ت َ ض ُ ] (ع مص ) وضیع شدن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). فروتنی نمودن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ). فروتنی کردن . (منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نرم گردنی و خواری نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خود را فرونهادن ...
-
لاف زدن
لغتنامه دهخدا
لاف زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) خودستائی کردن . دعوی باطل کردن . تصلف . تیه . صَلف . طرمذه . تفیّش . بهلقة. ضنط. (منتهی الارب ).- لاف ازچیزی زدن ؛ مدعی داشتن آن بودن : ببودند تا شب در این گفتگوی همی لاف زد مردپیکارجوی . فردوسی .ترا خود همی مرد باید چ...
-
پذیره
لغتنامه دهخدا
پذیره . [ پ َ رَ / رِ ] (اِمص ) استقبال . (برهان ). پیشواز. (برهان ). پیشباز : کسی را که بد زآمدنش آگهی پذیره برفتند با فرّهی . فردوسی .چو خسرو بر اینگونه آمد ز راه چنین بازگشت از پذیره سپاه دریده درفش و نگون کرده کوس رخ نامداران شده آبنوس . فردوسی ....
-
لقب
لغتنامه دهخدا
لقب . [ ل َ ق َ ] (ع اِ) نام که دلالت بر مدح یا ذم کند. اسمی معنی مدحی یا ذمی را. آن نام که پس از نام نخستین دهند کسی را و حاوی مدحی یا ذمی باشد.نامی که در آن معنی مدح یا ذم منظور باشد به خلاف علم که در آن هیچ معنی منظور نباشد. (غیاث ). جرجانی گوید: ...
-
احزاب
لغتنامه دهخدا
احزاب . [ اَ ] (اِخ ) (غزوه ٔ...) همان غزوه ٔ خندق است . خوندمیر در حبیب السیر ج 1 ص 124 آرد: بقول اکثر اهل سیر هم در این سال [ سال پنجم از هجرت ] غزوه ٔ خندق که آنرا حرب احزاب نیزگویند وقوع یافت و در آن غزوه عمروبن عبدود بدست امیرالمؤمنین علی کشته ...