کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیطنت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیطنت
لغتنامه دهخدا
شیطنت . [ ش َ / ش ِ طَ ن َ ] (از ع ، اِمص ) دیوی و شیطانی . (ناظم الاطباء). کاری چون کار شیطان کردن . (یادداشت مؤلف ) : لاف فریدون زدن وآنگه ضحاک وارسلطنت و شیطنت هر دو بهم داشتن . خاقانی .رزق جستن به حیله شیطانیست شیطنت را لقب حیل منهید. خاقانی .||...
-
واژههای مشابه
-
شیطنت کردن
لغتنامه دهخدا
شیطنت کردن . [ ش َ / ش ِ طَ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فضولی کردن کودکان . || حیله بازی و مکر نسبت به دیگری .
-
واژههای همآوا
-
شیطنة
لغتنامه دهخدا
شیطنة. [ ش َ طَ ن َ ] (ع مص ) دیوی کردن . || سرکش و نافرمان گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
نکری
لغتنامه دهخدا
نکری . [ن ُ را ] (ع اِمص ) شیطنت . گربزی . (یادداشت مؤلف ).
-
تخسی
لغتنامه دهخدا
تخسی . [ ت ُ] (حامص ) در تداول ، سخت بی آرامی طفل . شیطنت کودک .
-
بوخلافی
لغتنامه دهخدا
بوخلافی . [ خ َ / خ ِ ] (حامص مرکب ) شیطنت . (ناظم الاطباء).
-
خناسی
لغتنامه دهخدا
خناسی . [ خ َن ْ نا ] (حامص ) شیطنت . (از ناظم الاطباء).
-
نکراء
لغتنامه دهخدا
نکراء. [ ن ُ ] (ع اِمص ) دهاء. فطنت . زیرکی . (یادداشت مؤلف ). || شیطنت . بدذاتی . (یادداشت مؤلف ).
-
ناقلائی
لغتنامه دهخدا
ناقلائی . [ ق ُ ] (حامص مرکب ) زرنگی . شیطنت . بدجنسی . حقه بازی . گربزی . زیرکی . رندی . عمل و صفت ناقلا.
-
ملعنت
لغتنامه دهخدا
ملعنت . [ م َ ع َ ن َ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، کاری که سبب لعنت گردد و شیطنت . (ناظم الاطباء). ملعنة. رجوع به ملعنة شود. || (اِمص ) ملعونی . بنفرینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
شیطانی کردن
لغتنامه دهخدا
شیطانی کردن . [ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیطنت نمودن (طفل ). شوخی و ناآرامی کردن بچه . شیطنت . درجستن و فروجستن و دویدن و فریاد کردن کودک چنانکه طبع کودک است . بازیهای پر داد و فریاد کردن بچه . (یادداشت مؤلف ). || محتلم کردن . جنب ساختن : گر عر...
-
ملک سیرتی
لغتنامه دهخدا
ملک سیرتی . [ م َ ل َ رَ ] (حامص مرکب ) ملک خویی . فرشته خویی . خوش خویی : کسی کوطریق تواضع رودکند بر سریر شرف سلطنت ولیکن تو جایش بدان و مکن ملک سیرتی در گه شیطنت . ابن یمین .و رجوع به ملک سیرت شود.