کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیطان بن زهیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیطان بن زهیر
لغتنامه دهخدا
شیطان بن زهیر. [ ش َ ن ُ ن ُ زُ هََ ] (اِخ ) ابن کلاب بن ربیعة. جدی جاهلی است . اولاد او بطنی از حنظله ، از تمیم ، از عدنانیه هستند. و ابن حزم گفته ایشان قبیله ای هستند در کوفه و مسجدی بدیشان منصوب است . (از الاعلام زرکلی ).
-
واژههای مشابه
-
کلاه شیطان
لغتنامه دهخدا
کلاه شیطان . [ ک ُ هَِ ش َ / ش ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی قارچ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلاه دیو و کلاه دیوان شود.
-
رجم شیطان
لغتنامه دهخدا
رجم شیطان . [ رَ م ِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجم شیاطین . رجم دیو. راندن شیطان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). نوعی از ستاره باشد شعله مانند که ملایک بدفع شیاطین از آسمان می اندازند و نزد حکما بخارات بورقی است که به کره ٔ ناری مشتعل می شود....
-
شیطان آباد
لغتنامه دهخدا
شیطان آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . سکنه ٔ آن 360 تن .صنایع دستی اهالی جاجیم بافی . راه آن ماشین رو است . سه باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
شیطان آباد
لغتنامه دهخدا
شیطان آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سلدوز شهرستان ارومیه . سکنه ٔ آن 236 تن .آب از رود گدار. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
شیطان الطاق
لغتنامه دهخدا
شیطان الطاق . [ ش َ نُطْ طا ] (اِخ ) لقبی به تعریض محمدبن نعمان امامی را که در قلعه ٔ طبرستان ساکن بوده و اهل سنت او را بدین لقب میخواندند. و امامیه او را مؤمن الطاق گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از عیون الاخبار).
-
شیطان بازار
لغتنامه دهخدا
شیطان بازار. [ ش َ ] (اِخ ) شیطانه بازار. نام بازاری به تفلیس . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیطانه بازار شود.
-
شیطان خیال
لغتنامه دهخدا
شیطان خیال . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه مانند شیطان در هر کاری وسوسه می کند. (ناظم الاطباء). سیی ءالظن . بداندیش . (یادداشت مؤلف ).
-
شیطان خیالی
لغتنامه دهخدا
شیطان خیالی . [ ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) صفت شیطان خیال . سؤظن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیطان خیال شود.
-
شیطان زیتون
لغتنامه دهخدا
شیطان زیتون . [ ش َ / ش ِ زَ/ زِ ] (اِ مرکب ) نامی است که در لاهیجان به زن زلخت دهند. زیتون تلخ . شیشان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
شیطان سار
لغتنامه دهخدا
شیطان سار. [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) شیطان صفت . دیوسار : خاک بر سر باد و آتش در جگر گر بعد از این این چنین جرأت نماید نفس شیطان سار من .بدر چاچی (از آنندراج ).
-
شیطان سوز
لغتنامه دهخدا
شیطان سوز. [ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) شیطان سوزنده . که شیطان را آتش زند و بسوزد و نابود کند : زآنکه شیطان سوز و دجال افکن است آدم مهدی مکان می خواندش .خاقانی .
-
شیطان شکن
لغتنامه دهخدا
شیطان شکن . [ ش َ / ش ِ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) شیطان شکننده . آنکه شیطان را بشکند و شکست دهد : مهدی دجال کش آدم شیطان شکن موسی دریاشکاف احمد جبریل دم .خاقانی .
-
شیطان شیم
لغتنامه دهخدا
شیطان شیم . [ ش َ /ش ِ طا ی َ ] (ص مرکب ) شیطان صفت . دیوخوی : آدمی هست که شیطان شیم است . خاقانی .رجوع به شیطان صفت شود.