کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیشه گرخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شیشه بند
لغتنامه دهخدا
شیشه بند. [ شی ش َ / ش ِ ب َ ] (نف مرکب ) شیشکی بند. آنکه تحقیر و تمسخر کسی را، از دهان آوازی مخصوص برآورد. (یادداشت مؤلف ) : شیشه بندان ظرافت بهمین می گفتندمحتسب گر گذرد از در میخانه ٔ عشق . صائب تبریزی .رجوع به شیشکی و شیشه بندی شود.
-
شیشه بندان
لغتنامه دهخدا
شیشه بندان . [ شی ش َ / ش ِ ب َ ] (اِمص مرکب ) (از عدد شش ) خرس . زاج سور. رسم شب ششم زه . مهمانی ولادت در شب ششم . سوری به شب ششم وضع حمل . (یادداشت مؤلف ). || رسوم و اعمال خرافی زنانه در آن شب . (یادداشت مؤلف ).
-
شیشه بندی
لغتنامه دهخدا
شیشه بندی . [ شی ش َ / ش ِ ب َ ] (حامص مرکب ) نوعی از صفیر که انگشتان بر دهان نهاده آوازی کنند. (غیاث ). شیشه بند کردن . سر انگشتی در بن ابهام حلقه کردن و انگشتان دیگر را خم دادن و بر دهان گذاشتن و آوازی برآوردن برای خجل ساختن کسی را. (آنندراج ). شیش...
-
شیشه پرپنیر
لغتنامه دهخدا
شیشه پرپنیر. [ شی ش َ / ش ِ پ ُ پ َ ] (اِ مرکب ) نوعی بازی کودکانه است که در آن کودکان خردسال فراهم آیند و یکی سر بر زمین گذارد و دیگران با کف دست بر پشت او می کوبند و در میانه یکی دست بالا می برد آنگاه استاد بازی می گوید: تاپ تاپ خمیر، شیشه پر پنیر،...
-
شیشه پیله
لغتنامه دهخدا
شیشه پیله . [ شی ش َ / ش ِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع )شیشه و امثال آن . شیشه و جز آن . (یادداشت مؤلف ).
-
شیشه جان
لغتنامه دهخدا
شیشه جان . [ شی ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) مقابل سنگ جان . کنایه از نازک مزاج . (آنندراج ). آنکه بسیار احتیاط سلامت و جان خویش کند. (امثال و حکم دهخدا) : تاجر ترسنده طبع شیشه جان در طلب نی سود بیند نه زیان . مولوی .هر شیشه جان خزینه ٔ اسرار عشق نیست ناموس...
-
شیشه جانی
لغتنامه دهخدا
شیشه جانی . [ شی ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت شیشه جان . نازک مزاجی . (یادداشت مؤلف ) : سالم از سنگلاخ تن یک باربا همه شیشه جانی آمده ام . صائب تبریزی (از آنندراج ).از کمان نرم بر من زور چندین می رودشیشه جانیهای من دارد شلائین دست را. صائب تب...
-
شیشه خانه
لغتنامه دهخدا
شیشه خانه . [ شی ش َ / ش ِ ن َ / ن ِ ] (اِمرکب ) اطاق آینه کاری . (یادداشت مؤلف ) : همچو سنگ منجنیقی آمدی آن سخن بر شیشه خانه ٔ او زدی . مولوی .رفتم به شیشه خانه و چیدم به پیش اوالوان زجاج پر می گلرنگ یک قطار.ارادت خان واضح (از آنندراج ).
-
شیشه خرده
لغتنامه دهخدا
شیشه خرده . [ شی ش َ / ش ِ خ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) ریزه ها و خرده های شیشه . پاره های شکسته ٔ شیشه . (یادداشت مؤلف ).- شیشه خرده داشتن جنس کسی ؛ بدجنس و مردم آزار و موذی بودن وی .
-
شیشه خوار
لغتنامه دهخدا
شیشه خوار. [ شی ش َ / ش ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) شیشه خور. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیشه خور در معنی اول شود.
-
شیشه خور
لغتنامه دهخدا
شیشه خور. [ شی ش َ / ش ِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) شیشه خوار. شعبده باز که خرده های شیشه بلعد. (یادداشت مؤلف ). || اندازه ٔ طول و عرض گشادگی های در یا پنجره که شیشه در آن جای گیرد. (یادداشت مؤلف ).
-
شیشه دار
لغتنامه دهخدا
شیشه دار. [ شی ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ شیشه : زمین از ترکتازی او غباری فلک از کار دانش شیشه داری .صائب .
-
شیشه دل
لغتنامه دهخدا
شیشه دل . [ شی ش َ / ش ِ دِ ] (ص مرکب ) مقابل سنگدل . شیشه جان . کنایه از نازک مزاج . (از آنندراج ) : بر آن شیشه دلان از ترکتازی فلک را پیش گشته شیشه بازی . نظامی .از دیدن رویت دل آئینه فروریخت هر شیشه دلی طاقت دیدار ندارد. صائب (از آنندراج ).تو شیشه...
-
شیشه ساز
لغتنامه دهخدا
شیشه ساز. [ شی ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) آنکه ساختن شیشه پیشه دارد. شیشه سازنده . (یادداشت مؤلف ) : مدار دست ز مینا و جام در فصلی که شیشه ساز بود غنچه کاسه گر لاله . صائب (از آنندراج ).رجوع به شیشه سازی شود.
-
شیشه سازی
لغتنامه دهخدا
شیشه سازی . [ شی ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) صنعت و حرفه ٔ شیشه ساز. عمل ساختن شیشه . (یادداشت مؤلف ) : سختی ازبهر عدو دارم چو نرمی بهر دوست شیشه سازی می کنم گاهی گهی آهنگری . واله هروی .رجوع به شیشه ساز شود.|| (اِ مرکب ) کارخانه ای که در آن شیشه سازند...