کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیر اب زدن به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گپ شیر
لغتنامه دهخدا
گپ شیر. [ گ َ ] (اِ مرکب ) شیرخشت . (درختان جنگلی تألیف حبیب اﷲ ثابتی ص 208).
-
نیک شیر
لغتنامه دهخدا
نیک شیر. (ص مرکب ) پرشیر. بسیار شیرده . که شیر فراوان دهد : ترف عدو ترش نشود زآنکه بخت اوگاوی است نیک شیر ولیکن لگدزن است .انوری .
-
جامه ٔ شیر
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ شیر.[ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامه ای که مانند پوست شیر باشد. جامه ای که گلهائی مانند خالهای پوست شیر در آن باشد. همانند جامه ٔ ببر : دیر باز است مرا عشق تو اندر دل و سرجامها خورده ام از شوق تو در جامه ٔ شیر.میرحسن دهلوی (از آ...
-
جام شیر
لغتنامه دهخدا
جام شیر. [ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قدح پر از شیر. پیاله ای که در آن شیر ریزند یا با آن شیر خورند. || کنایه از پستان شیردار باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
ده شیر
لغتنامه دهخدا
ده شیر. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه بخش نیر شهرستان یزد. واقع در 35هزارگزی شمال باختری نیر. دارای 1046 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
شیر خنک
لغتنامه دهخدا
شیر خنک . [ رِ خ ُ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شیره ٔ خنک . داروهای چند که حرارت بنشاند با هم ، چون تخم خرفه و تخم خیار و مانند آن . شیره ای که از کوفته ٔ تخم گشنیز و تخم خرفه و تخم کدو گیرند. (یادداشت مؤلف ).
-
شیر خوردنی
لغتنامه دهخدا
شیر خوردنی . [ رِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شیری که برای خوردن تهیه شده . (ناظم الاطباء).
-
شیر شدن
لغتنامه دهخدا
شیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، جسور شدن . جرأت یافتن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شیر مرغ
لغتنامه دهخدا
شیر مرغ . [ رِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چیز نادر و نایاب .- امثال :شیر مرغ و جان آدمیزاد .
-
شیر نی
لغتنامه دهخدا
شیر نی . [ رِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شیره ٔ نیشکر. (ناظم الاطباء).
-
شیر هشتن
لغتنامه دهخدا
شیر هشتن . [ هَِ ت َ ] (مص مرکب ) شیر گذاشتن . (آنندراج ). || حسرت خوردن . (غیاث ) (از آنندراج ).
-
سیاه شیر
لغتنامه دهخدا
سیاه شیر. (اِخ ) دهی است از دهستان بهمئی گرم سیر بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . دارای 250 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، پشم و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . ساکنین از طایفه ٔ بهمئی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
لم شیر
لغتنامه دهخدا
لم شیر. [ ل َ ] (اِ) شرم مرد(؟).
-
ممه شیر
لغتنامه دهخدا
ممه شیر. [ م َ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان مراغه با 235 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
ادی شیر
لغتنامه دهخدا
ادی شیر. [ اَدْ دی ] (اِخ ) الکلدانی الاثوری . رئیس اساقفه ٔ کاتولیکان کلدانی . وی در اثنای جنگ عالمگیر بسال 1915 بدست ترکان کشته شد. او راست : 1 - الالفاظ الفارسیة المُعَرَّبة، و آن در بیروت بمطبعةالکاثولیکیه بسال 1908 م . چاپ شده است . 2 - تاریخ کل...