کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیری رنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شیری کردن
لغتنامه دهخدا
شیری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیر بودن . دعوی شیری کردن . خود را شیر بیشه قلمداد کردن : مرا دعوی چه باید کرد شیری که آهویی کند بر من دلیری . نظامی .|| دلیری کردن . شجاعت و دلاوری نمودن . (یادداشت مؤلف ) : بکن شیری آنجا که شیری سزد. فردوسی (ازامث...
-
باب شیری
لغتنامه دهخدا
باب شیری . (ص نسبی ) منسوب است به بابشیر. (انساب سمعانی ). || (اِخ ) ابراهیم بن احمدبن علی بابشیری از دانشمندان متوفی بسال 306 هَ . ق . (معجم البلدان ).
-
بی شیری
لغتنامه دهخدا
بی شیری . (حامص مرکب ) شیر نداشتن . فاقد شیر بودن (مادر). || شیر برای تغذیه نداشتن (کودک ).
-
جستوجو در متن
-
شیرفام
لغتنامه دهخدا
شیرفام . (ص مرکب ) شیری رنگ . به رنگ شیری . (یادداشت مؤلف ). || شیربام . قسمی از فیروزه که رنگ شیر دارد و آنرا لبنی نیز نامند. فیروزج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیربام شود.
-
زبدی
لغتنامه دهخدا
زبدی . [ زُ دی ی ] (ع ص نسبی ) برنگ کرم ، خامه ای رنگ . (از دزی ج 1 ص 578). || در یک مورد معین ظاهراً بمعنی پیمانه ٔ سنجش (کیل ) حبوب آمده . || ظرف چینی کرم رنگ . شیری رنگ . (از دزی ج 1 ص 578).
-
شوریده رنگ
لغتنامه دهخدا
شوریده رنگ . [ دَ / دِ رَ ] (ص مرکب ) رنگ پریده . (ناظم الاطباء). رنگ بگردانیده : در این بود درویش شوریده رنگ که شیری درآمد شغالی به چنگ . سعدی . || کنایه از مردم رند و ملامتی . (آنندراج ) : بپرسیدم این کشور آسوده کی شدکسی گفت سعدی چه شوریده رنگی . س...
-
بام
لغتنامه دهخدا
بام . (اِ) رنگ . فام . از باب جواز تبدیل با به فاء. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 177). رنگ . (ناظم الاطباء).- الوس بام ؛ ابلق . دورنگ : و گویند آن فریشته که گردون آفتاب کشد بصورت اسپی است الوس بام . (نوروزنامه ).- زردبام ؛ زردرنگ . زردگون .- سرخ بام ؛ سر...
-
شیرانجیر
لغتنامه دهخدا
شیرانجیر. [ اَ ] (اِ مرکب ) لبن التین . ماده ٔ شیری رنگ که در برگ و میوه ٔ نارس انجیر هست و میوه ٔ نارس انجیرو نیز برگ انجیر را چون در دیگ گوشت افکنند گوشت زود پزد و مهرا شود و چون گوشت را در میان برگ انجیر خوابانند ترد شود و زود کباب شود. (یادداشت م...
-
شیربام
لغتنامه دهخدا
شیربام . (ص مرکب ) شیرفام . شیری . || قسمی مروارید به رنگ شیر. (یادداشت مؤلف ) : و منه [ من اللؤلؤ ] ما یشبه اللبن فیسمی شیربام . (الجماهر بیرونی ). خیر الفیروزج الشیربام الاخضر الاَّسمانجونی العتیق . (جاحظ)، (از مجله ٔ مجمع علمی دمشق ص 331). و گو...
-
سبع الوان
لغتنامه دهخدا
سبع الوان . [ س َ ع ِ اَل ْ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) هفت رنگ طعام . و آن سنتهای فرعون است . (برهان ). طعامهای گوناگون و آن صنع فرعون است که اطعمه ٔ مائده ٔ او هفت رنگ بودی . (شرفنامه ٔ منیری ) : چشمم نرسد بخوان اخوان نه خمسه ٔ من به سبع الوان . تحفة...
-
دانه بستن
لغتنامه دهخدا
دانه بستن . [ ن َ / ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) (... خوشه و در خوشه ) پیدا آمدن گندم و مانند آن در خوشه . (آنندراج ). پیدا آمدن و از حالت شیری به انجماد و سفتی گراییدن حب گندم یا جو یا عدس و جز آن : فیض ما دیوانگان کم نیست از بهر بهارخوشه بندد دانه ٔ زن...
-
کاسنی
لغتنامه دهخدا
کاسنی . (اِ) کسنه . کسنی . (برهان ). کاشنی . (هرمزدنامه ص 90). گیاهی که به تازی هندبا گویند و قسمی از آن دوائی و قسمی مزروع و برگهای آن مأکول . (ناظم الاطباء). از انواع زبانه گلی ها و دارای گلهای آبی رنگ و برگهای بریده که بسیار تلخ است و بعضی جنسهای...
-
گاوشیر
لغتنامه دهخدا
گاوشیر. (اِ مرکب ) صمغ درختی است که ساق آن کوتاه وبرگ آن شبیه به برگ انجیر و برگ زیتون میباشد و گل آن زرد و تخمش خوشبوی میشود. ساق آن را بشکافند تا صمغ از آن برآید و بهترین آن زعفرانی باشد و در آب زود حل شود و مانند شیر نماید. گویند وقتی که از ساق در...
-
ارقم
لغتنامه دهخدا
ارقم . [ اَ ق َ ] (ع ص ، اِ) ارقش . مارپیسه . (منتهی الأرب ). مار سیاه و سپید. (مهذب الاسماء) (مؤید الفضلاء). مار ابلق سپید و سیاه . ماری که در پوست آن نقش سیاه و سپید باشد، چنانکه گوئی نوشته اند. مار سیاه که نقطه های سفید بر پشت دارد. (غیاث ). نوع...