کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرین سو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیرین سو
لغتنامه دهخدا
شیرین سو. (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . سکنه ٔ آن 303 تن . آب از قنات . راه آن ماشین رو. صنایع دستی زنان قالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
شیرین سو
لغتنامه دهخدا
شیرین سو. (اِخ ) دهی است از بخش سیردان شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 100 تن . آب از چشمه سار. 8 باب دکان و قهوه خانه ٔ سر راه دارد.راه آن ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
شیرین سو
لغتنامه دهخدا
شیرین سو. (اِخ ) دهی است از بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان . سکنه ٔ آن 597 تن . آب از چشمه و چاه . راه آن ماشین رو. صنایع دستی زنان قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
واژههای مشابه
-
گچ شیرین
لغتنامه دهخدا
گچ شیرین . [گ َ ] (اِ مرکب ) نوعی از گل که در عمارت به کار برندو به تر شدن از هم ریزد و این متعارف هندوستان است معلوم نیست که در ولایت هم هست یا نیست . (آنندراج ).
-
کانی شیرین
لغتنامه دهخدا
کانی شیرین . (اِخ ) دهی است از دهستان اوباتو بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج واقع در 43هزارگزی شمال دیوانده و 7هزارگزی شمال قوچان . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری و دارای 130 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات ، حبوب و لبنیات است و اهالی به ک...
-
کوشک شیرین
لغتنامه دهخدا
کوشک شیرین . [ ک ِ ] (اِخ ) معرب آن قصرشیرین است . (انجمن آرا). رجوع به قصرشیرین و انجمن آرا شود.
-
گرناوه شیرین
لغتنامه دهخدا
گرناوه شیرین . [ گ َ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان مشهد، واقع در 68 هزارگزی شمال باختری کبودگنبد. هوای آن گرم ، دارای 60 تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه آن مالرو است ...
-
طوف شیرین
لغتنامه دهخدا
طوف شیرین . (اِخ ) قصبه ای از دهستان حومه ٔ بخش هفتگل شهرستان اهواز در 3 هزارگزی جنوب هفتگل کنار شوسه ٔ هفتگل به طوف شیرین . جلگه ، گرمسیر با 2000 تن سکنه . آب آن از لوله . محصول آنجا غلات . شغل اهالی کارگری شرکت نفت و زراعت و گله داری . دبستان دارد....
-
آب شیرین
لغتنامه دهخدا
آب شیرین . [ ب ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سیرجان و بندرعباس میان زرتو و سرزه . || نام یکی از سه آبراهه ٔ رود طاب ، و آن را آب خیرآباد هم مینامند.
-
ابن شیرین
لغتنامه دهخدا
ابن شیرین . [ اِ ن ُ ؟] (اِخ ) ابوبکر محمدبن احمدبن شیرین البستی ، نزیل غرناطه . ابن بطوطه نام این شاعر ایرانی را بمناسبتی برده و قطعه ٔ ذیل را در مدح غرناطه از او آورده است :رعی اﷲ من غرناطة متبوءًیسر حزیناً او یجیر طریداتبرم منها صاحبی عند ما رأی ...
-
جوش شیرین
لغتنامه دهخدا
جوش شیرین . [ ش ِ شی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیکربنات دو سود. بیکربنات سدیم . جسمی است سفیدرنگ که در هوای خشک و سرد فاسد نمیشود و در آب سرد کم محلول و در آب گرم تجزیه میگردد و در طب برای رفع ترشی معده و سؤهاضمه بکار میرود. (فرهنگ فارسی معین ).
-
تخت شیرین
لغتنامه دهخدا
تخت شیرین . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چمچال در بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان است که در نوزده هزارگزی جنوب باختری صحنه و سه هزارگزی جنوب شوسه ٔ کرمانشاه به همدان قرار دارد. دشتی است سردسیر و 210 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ گاماسیاب و محصول آن ...
-
جان شیرین
لغتنامه دهخدا
جان شیرین . [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جان خوش . جان عزیز : گر یکی زین چهار شد غالب جان شیرین برآید از قالب .سعدی (از آنندراج ).
-
دهنه شیرین
لغتنامه دهخدا
دهنه شیرین . [ دَ هََ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صفی آبادشهرستان سبزوار. واقع در 11هزارگزی جنوب خاوری مسکون با 154 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).