کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرینی پز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیرینی پز
لغتنامه دهخدا
شیرینی پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) قناد. آنکه شیرینی سازد. حلوایی . شیرینی ساز. شیرینی فروش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیرینی پزی شود.
-
واژههای مشابه
-
شیرینی خوردن
لغتنامه دهخدا
شیرینی خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خوردن شیرینی و حلوا. || رسم نامزدی کردن عروسی را برای دامادی . احتفالی برای نامزدی عروسی به دامادی پیش از احتفال عقد نکاح . در مجلس جشنی زنی رانامزد مردی کردن . منعقد ساختن مجلس شیرینی خوران عروس از خویشا...
-
شیرینی جوی
لغتنامه دهخدا
شیرینی جوی . (نف مرکب ) شیرینی جوینده . حلوی . (یادداشت مؤلف ): لحوس ؛ شیرینی جوی همچو مگس . لائس ؛ شیرینی جوینده . (منتهی الارب ).
-
شیرینی خوران
لغتنامه دهخدا
شیرینی خوران . [ خوَ / خ ُ ] (اِمص مرکب ) شیرینی خوردن . مجلس جشن و سرور و شادمانی تشکیل دادن و در آن حضار را شیرینی قسمت نمودن . || مراسم نامزدی برپای داشتن عروس و داماد را پیش از آئین نکاح . شیرینی خوردن . (یادداشت مؤلف ) : چو عقد گفتگو بستی دهانش...
-
شیرینی خوری
لغتنامه دهخدا
شیرینی خوری . [ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل خوردن شیرینی . || (اِ مرکب ) ظرف خاص از فلز یا بلور یا چینی و غیره برای نهادن شیرینی ها و حلواها. (یادداشت مؤلف ).
-
شیرینی سازی
لغتنامه دهخدا
شیرینی سازی . (حامص مرکب ) عمل و شغل شیرینی ساز. || (اِ مرکب ) دکان شیرینی ساز. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیرینی ساز و شیرینی پزی شود.
-
شیرینی فروشی
لغتنامه دهخدا
شیرینی فروشی . [ ف ُ ] (حامص مرکب ) قنادی . شغل و عمل شیرینی فروش . کار شیرینی فروش . (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) دکان شیرینی فروش . قنادی . دکان قنادی . (یادداشت مؤلف ).
-
خرده شیرینی
لغتنامه دهخدا
خرده شیرینی . [ خ ُ دَ / دِ ](اِ مرکب ) قطعات ریزه ٔ شیرینی . چون قطعات سالم نانهای شیرینی را از محلی بمحل دیگر نقل کنند آنچه از قطعات شکسته ٔ شیرینی باقی ماند بنام خرده شیرینی است .
-
جستوجو در متن
-
پز
لغتنامه دهخدا
پز. [ پ َ ] (نف مرخم ) مخفف پزنده و این لفظ چون مزید مؤخردر آخر بسیاری از کلمات درآید: آجرپز. آشپز. آهک پز.پاچه پز. پی تی پز. پلوپز. چای پز. چلوپز. حلواپز. حلیم پز. خاصه پز. خرجی پز. خرده پز. خشت پز. خشکه پز. خوراک پز. خوردی پز. دست پز. دستی پز. دیز...
-
قنادی
لغتنامه دهخدا
قنادی . [ ق َن ْ نا ] (حامص )شیرینی پزی . || (اِ) قنادخانه . جای قندسازی . شیرینی فروشی . دکان شیرینی پز. رجوع به قناد شود.
-
قناد
لغتنامه دهخدا
قناد. [ ق َن ْ نا ] (از ع ، ص ،اِ) قندساز و حلوایی . (آنندراج ). قندریز. شیرینی ساز. (یادداشت مؤلف ). شیرینی فروش . شیرینی پز. شکرریز.- قنادخانه ؛ جائی که قندسازان در آنجا قند سازند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
پیشه وران
لغتنامه دهخدا
پیشه وران . [ ش َ / ش ِ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ج ِ پیشه ور. صاحبان حرف . اهل حرفت . محترفه . این کلمه در تداول امروز بحای کسبه و اصناف پذیرفته شده و مستعمل است (از لغات مصوب فرهنگستان ). امّا اصناف و کسبه که در عداد پیشه وران محسوبند بر حسب اصطلاح ...