کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیردل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیردل
لغتنامه دهخدا
شیردل . [ دِ ] (ص مرکب ) شجاع و دلیر و باجرأت . (ناظم الاطباء). کنایه از شجاع و دلیر است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ). که دل شیر دارد. سخت شجاع . بس شجاع . سخت باجرأت . (یادداشت مؤلف ) : کدام است گفت از شما شیردل که آید سوی نیزه ٔ جان گسل ...
-
جستوجو در متن
-
نگونسارسر
لغتنامه دهخدا
نگونسارسر. [ ن ِس َ ] (ص مرکب ) سرنگون . به سر درافتاده : ز اسپ اندرآمد نگونسارسرشد آن شیردل پیر سالارفر.فردوسی .
-
ابوالفوارس
لغتنامه دهخدا
ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) شیرزیل . شیردل یا شیرذیل . رجوع به ابوالفوارس شرف الدوله ... شود.
-
گورتک
لغتنامه دهخدا
گورتک . [ ت َ ] (ص مرکب ) که مانند گور بدود : برق جه ، بادگذر یوزدو و کوه قرارشیردل پیل قدم گورتک آهوپرواز.منوچهری .
-
فرغار
لغتنامه دهخدا
فرغار. [ ف َ ] (اِخ ) نام ترکی که افراسیابش فرستاده بود تا معلوم کند که رستم چه مقدار لشکر دارد. (برهان ) : یکی شیردل بود فرغارنام قفس دیده و تیز جسته ز دام .فردوسی .
-
آهوپرواز
لغتنامه دهخدا
آهوپرواز. [ پ َرْ ] (ص مرکب ) سخت بشتاب دونده : برق جه بادگذر یوزدو و کوه قرارشیردل پیل قدم گورتک آهوپرواز.منوچهری .
-
خرام کردن
لغتنامه دهخدا
خرام کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرامیدن . بناز سوی مقصدی رفتن . به آهستگی بمقصدی روان شدن : فتوی آن شد که شیردل بهرام سوی شیران کندنخست خرام .نظامی .
-
یوزدو
لغتنامه دهخدا
یوزدو. [ دَ / دُو ] (ص مرکب ) یوزتک . یوزجست . که چون یوز تند بدود : برق جه بادگذر یوزدو و کوه قرارشیردل پیل قدم گورتک آهوپرواز. منوچهری .و رجوع به یوزجست شود.
-
آهن دل
لغتنامه دهخدا
آهن دل . [ هََ دِ ] (ص مرکب ) آهنین دل . قسی . قاسی . سنگدل . || شجاع . شیردل : مرد که آهن دل و روئین تن است نی زرهش حاجت و نی جوشن است .امیرخسرو.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) معزالدوله ابوالحسین بن ابی شجاع بویةبن فناخسروبن تمام بن کوهی بن شیردل اصغربن شیرکوه بن شیردل اکبربن شیروانشاه بن شیرفنه بن شستان شاه بن سسن فرو(؟) بن شیردل بن سسنازبن بهرام گور، از ملوک دیالمه برادر رکن الدوله حسن و عمادالدول...
-
عینانی
لغتنامه دهخدا
عینانی . [ ع َ ] (ص نسبی ) این کلمه بصورت جمع(عینانیان ) در بیت ذیل از فردوسی در برخی از نسخ شاهنامه آمده است که ظاهراً ساکنان عینان منظور است . و در برخی نسخ دیگر «غسانیان » ضبط شده است : ز عینانیان طائر شیردل که دادی فلک را به شمشیر دل .رجوع به عین...
-
گورنگ
لغتنامه دهخدا
گورنگ . [رَ ] (اِخ ) برادر گرشاسب و پدر نریمان : برادر یکی داشت جوینده کام گوی شیردل بود گورنگ نام . اسدی .همان سال کاثرط برفت از جهان شد او نیز در خاک تاری نهان . اسدی .در تاریخ سیستان کورنگ با کاف تازی آمده و پسر گرشاسب دانسته شده است . رجوع به تار...
-
پیل قدم
لغتنامه دهخدا
پیل قدم . [ ق َ دَ ] (ص مرکب ) پیل گام . که چون فیل تواند گام برداشت . که چون فیل قدم بردارد. که مانند فیل براه رود : برق جه ، بادگذر، یوزدو و کوه قرارشیردل ، پیل قدم ، گورتک ، آهوپرواز.منوچهری .
-
ریچارد
لغتنامه دهخدا
ریچارد. (اِخ ) اول . ملقب به شیردل . متولد 1157 م .پادشاه انگلستان (1189 - 1199 م .). پسر هنری دوم و آلینورداکیتن . وی در سومین جنگ صلیبی شرکتی مؤثر داشت ، و به هنگام مراجعت ، اسیر دوک دتریش لئوپولد گردید، و چون آزاد شد، با فیلیپ اگوست جنگید (1194 م...