کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرازه کشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیرازه کشی
لغتنامه دهخدا
شیرازه کشی . [ زَ / زِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل شیرازه کش . ته بندی کتابها. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیرازه کش شود.
-
واژههای مشابه
-
شیرازه بستن
لغتنامه دهخدا
شیرازه بستن . [ زَ / زِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ته بندی کتاب . (یادداشت مؤلف ) : تا شاهد علم و عملش چهره نیفروخت شیرازه ٔ مجموعه نبستند کرم را.محمد عرفی (از آنندراج ).
-
شیرازه زدن
لغتنامه دهخدا
شیرازه زدن . [ زَ / زِ زَ دَ ] (مص مرکب ) شیرازه بستن . ته بندی کتاب و دفتر و جز آن . (یادداشت مؤلف ) : دفتر گل را فلک کرد به شنگرف رنگ زرین شیرازه زد هر ورقی را جلا. خاقانی .مکن گویا به عرض مدعا یا رب زبانم راز خاموشی بزن شیرازه اوراق فغانم را. معز...
-
شیرازه شدن
لغتنامه دهخدا
شیرازه شدن . [ زَ / زِ ش ُ دَ] (مص مرکب ) کنایه از فراهم آمدن است . (آنندراج ).
-
شیرازه بسته
لغتنامه دهخدا
شیرازه بسته . [ زَ / زِ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کتاب ته بندی شده . (ناظم الاطباء).
-
شیرازه بند
لغتنامه دهخدا
شیرازه بند. [ زَ / زِ ب َ ] (نف مرکب )آنکه کتابها را شیرازه می بندد. صحاف . (یادداشت مؤلف ). || (ن مف مرکب ) شیرازه بسته . کتابی که جزوه های آنرا به هم بند کرده باشند. (ناظم الاطباء).
-
شیرازه بندی
لغتنامه دهخدا
شیرازه بندی . [ زَ / زِ ب َ ] (حامص مرکب )ته بندی کتاب . (ناظم الاطباء). ته بندی کتاب و دفتر و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیرازه بند شود.
-
شیرازه زنی
لغتنامه دهخدا
شیرازه زنی . [ زَ / زِ زَ ] (حامص مرکب ) شیرازه بندی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیرازه بندی و شیرازه زدن شود.
-
شیرازه کش
لغتنامه دهخدا
شیرازه کش . [ زَ / زِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) صحاف وآنکه کتاب را ته بندی و جلد می کند. (ناظم الاطباء).
-
شیرازه گیر
لغتنامه دهخدا
شیرازه گیر. [ زَ / زِ ](نف مرکب ) شیرازه زن . شیرازه کش . که کتاب و جز آن را شیرازه زند. || پذیرنده ٔ شیرازه . کتاب یا دفتر که شیرازه گرفته باشد. شیرازه کرده : طول امل چه رشته که بر هم نتافته ست شیرازه گیر نیست دریغا کتاب عمر.صائب .
-
جستوجو در متن
-
زلف
لغتنامه دهخدا
زلف . [ زُ ] (اِ) موی سر. گیسو. (فرهنگ فارسی معین ). فارسیان زلف بالضم ، بمعنی موی چند که بر صدغ و گرد گوش روید و مخصوص محبوبان است استعمال کنند و این مجاز است از جهت سیاهی . (آنندراج ). در اصل به ضم اول و فتح لام لفظ عربی است . جمع زلفة بالضم که بمع...
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...
-
رشته
لغتنامه دهخدا
رشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) ریسمان . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). ریسمان و حبل و رسن . (ناظم الاطباء). تار ابریشمی یا پنبه ای . (از شعوری ج 2 ورق 20). از قبیل بافته ٔ ابریشمینه مانند رشته ٔ سر علم و گلوگاه نیزه و آنکه درو...