کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرآمله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیرآمله
لغتنامه دهخدا
شیرآمله . [ م ُ ل َ /ل ِ ] (اِ مرکب ) میوه ٔ املج . (ناظم الاطباء). شیرآملج . شیراملج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیرآملج شود.
-
جستوجو در متن
-
شیراملج
لغتنامه دهخدا
شیراملج . [ اَ م ُ ل ِ ] (معرب ، اِ مرکب ) شیرآملج . معرب شیرآمله . (ناظم الاطباء). رجوع به شیرآملج شود.
-
شیرآملج
لغتنامه دهخدا
شیرآملج . [ م ُ ل َ ] (معرب ، اِ مرکب ) شیراملج . معرب شیرآمله . شاه آمله است و آن آمله ای است که در شیر آغشته و پرورده بود. آمله ٔ پرورده به شیر. شیرآمله . آمله که در شیر خیسانند آنگاه که تازه و تر از درخت چیده باشند. (یادداشت مؤلف ). آمله ٔ مقشر خ...
-
آمله
لغتنامه دهخدا
آمله . [ م ِ / م ُ ل َ / ل ِ ](اِ) آملج . نام درختی هندی که ثمره ٔ آن را نیز آمله گویند. طعم آن ترش و عفص و نازک چون آلوگوجه ببزرگی گردکانی و خردتر درخت آن ببالای گردکان . برگ آن ریزه و انبوه از دو سوی شاخ بقدر شبری رسته گاهی بدو شاخه و گاهی بسه شاخه...