کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیده
لغتنامه دهخدا
شیده . [ دَ ] (اِخ ) پسر افراسیاب . کیخسرو پسر سیاوش که خواهرزاده ٔ او بود روزی با وی کشتی گرفت و چنانش بر زمین زد که هلاک شد.(از فرهنگ فارسی معین ). خال کیخسرو. (شاهنامه ٔ فردوسی چ خاور ج 3 ص 22). پور افراسیاب که کیخسرو وی را کشت . (حبیب السیر چ تهر...
-
شیده
لغتنامه دهخدا
شیده . [ دَ ] (اِخ ) گویند نام حکیمی بوده که بجهت بهرام هفت عمارت فرمود ساختند که به هفت منظر مشهور است و شهر آمل را به جایزه گرفت . (از برهان ) (از رشیدی ). بعضی گویند نام یکی از شاگردان سنمار است که بجهت بهرام گور خورنگه و سه دیر ساخت . (از برهان )...
-
شیده
لغتنامه دهخدا
شیده . [ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی شید است در تمام معانی . (از برهان ) (جهانگیری ). رجوع به شید شود. || اسب . (ناظم الاطباء).
-
شیده
لغتنامه دهخدا
شیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) زده . محلوج . ندیف . فلخیده . فلخمیده . حلیج . مندوف . منفوش . حلاجی شده . واخیده . (یادداشت مؤلف ): قطن ندیف ؛ پنبه ٔ شیده . (نصاب الصبیان ).
-
جستوجو در متن
-
شید
لغتنامه دهخدا
شید. (اِخ ) شیده . نام پسر افراسیاب که او را پشنگ خوانند. (برهان ) (جهانگیری ). رجوع به پشنگ و شیده شود.
-
شید
لغتنامه دهخدا
شید. (اِخ ) شیده . یکی از شاگردان سنمار که جهت بهرام گور خورنگه و سه دیر را بساخت . (جهانگیری ). رجوع به شیده شود.
-
کرسیون
لغتنامه دهخدا
کرسیون . [ ک َ ] (اِخ ) نام پهلوانی تورانی . (فرهنگ شاهنامه ٔ ولف ) : چو پیران و گرسیوز رهنمون قراخان و چون شیده و کرسیون .فردوسی .
-
نقش پیرا
لغتنامه دهخدا
نقش پیرا. [ ن َ ] (نف مرکب ) نقش زدا : شیده نامی به روشنی چون شیدنقش پیرای هر سیاه و سپید.نظامی .
-
پشنگ
لغتنامه دهخدا
پشنگ . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) نام دیگر شیده پسر افراسیاب است . (از مجمل التواریخ والقصص ص 49 و 90).
-
بشنگ
لغتنامه دهخدا
بشنگ . [ ب َ ش َ ] (اِخ ) پشنگ . شیده . خال افراسیاب . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 49 شود.
-
شیدابند
لغتنامه دهخدا
شیدابند. [ ش َ / ش ِ ب َ ] (نف مرکب ) بندکننده ٔ شیدا. دیوانه بند : چون بدین گفته رفت روزی چندشیده را خواند شاه شیدابند.نظامی .
-
مندوف
لغتنامه دهخدا
مندوف . [ م َ ] (ع ص ) پنبه ٔ زده . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ندیف . محلوج . منفوش . حلیج . فلخیده . فلخمیده . واخیده . شیده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
تیماربر
لغتنامه دهخدا
تیماربر. [ ب َ ] (نف مرکب ) تیماردار. پرستار. غمخوار. کسی که نگاهداشت و نگهبانی و محافظت کسی را بعهده گیرد : کمر بست شیده به پیش پدرفرستاده او بود و تیماربر. فردوسی .در عشق تو صد همدم تیماربرم بایدتنها چه کنم چون کس تیماربرم نبود.عطار.
-
خجسته نهاد
لغتنامه دهخدا
خجسته نهاد. [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) با نهاد خجسته . با نهاد مبارک . با نهاد خوش . نیکو نهاد : شیده بر طالعی خجسته نهادکرد گنبد سرای را بنیاد.نظامی .