کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیدا شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیدا شدن
لغتنامه دهخدا
شیدا شدن . [ ش َ / ش ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دیوانه شدن . (یادداشت مؤلف ). آشفته شدن : عجب از قیصرم آید که بدان ساده دلی است کو ز مسعود براندیشدو شیدا نشود. منوچهری .وین چهره های خوب که در نورش خورشید بینوا شود و شیدا. ناصرخسرو.شیدا شده ام چرا همی ننْ...
-
واژههای مشابه
-
شیدا کردن
لغتنامه دهخدا
شیدا کردن . [ ش َ / ش ِک َ دَ ] (مص مرکب ) شیفته و واله ساختن : ناله ٔ بلبل سحرگاهان و باد مشکبوی مردم سرمست را کالیوه و شیدا کند. منوچهری . || آشفته و بی خرد و دیوانه ساختن : ای کرده قال و قیل تو را شیداهیچ از خبر شدت بعیان پیدا. ناصرخسرو.زر خرد را ...
-
جستوجو در متن
-
کالفتن
لغتنامه دهخدا
کالفتن . [ ل ُ ت َ ] (مص ) آشفتن . شیدا و دیوانه شدن .
-
دل باختن
لغتنامه دهخدا
دل باختن . [ دِ ت َ ] (مص مرکب ) دل دادن . عاشق شدن . شیفته شدن . فریفته شدن . شیدا شدن . و رجوع به دل باخته شود. || زهره باختن . از ترس سخت مریض شدن یا مردن . سخت ترسیدن یا از ترس سخت بیمار شدن یا مردن .
-
ناپیدا شدن
لغتنامه دهخدا
ناپیدا شدن . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غیبت . پنهان شدن . مخفی شدن . غیب شدن : امیر چون نامه بخواند سجده کرده پس برخاست و بر قلعت برفت و از چشم ناپیدا شد. (تاریخ بیهقی ). و بروی آب همی شد تا از دیدار مردم ناپیدا شد. (منتخب قابوسنامه ص 32). چون ...
-
فریفته
لغتنامه دهخدا
فریفته . [ ف ِ / ف َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) فریب خورده . گول خورده . (فرهنگ فارسی معین ) : شما فریفتگان پیش او همی گفتیدهزار سال فزون باد عمر سلطان را. ناصرخسرو. || مغبون . زیان دیده . || شیفته . شوریده . عاشق شیدا.(فرهنگ فارسی معین ).ترکیب ها:- فریفته ...
-
پیداگردیدن
لغتنامه دهخدا
پیداگردیدن . [ پ َ / پ ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) علن . علانیة. عُلون . (منتهی الارب ). پیدا شدن . آشکار شدن : یکی اژدها گشت پیدا ز راه بکردش بما روز روشن سیاه . فردوسی .بیدار چو شیداست بدیدار ولیکن پیدا بسخن گردد بیدار ز شیدا. ناصرخسرو.تاغمی پنهان نبا...
-
رسوا شدن
لغتنامه دهخدا
رسوا شدن . [ رُس ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تهتک . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). مفتضح گشتن . بی آبرو شدن . از اعتبار و آبرو افتادن . ظاهر شدن زشتیها و بدیها و عیبها. (یادداشت مؤلف ). افتضاح . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). ارتحاض . (منتهی ا...
-
شیدایی
لغتنامه دهخدا
شیدایی . [ ش َ / ش ِ ] (حامص )دیوانگی . (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). صفت شیدا. جنون . (یادداشت مؤلف ). آشفتگی . (آنندراج ) : مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکرتو دل با خویشتن داری چه دانی حال شیدایی . سعدی .- سر به شیدایی برآوردن ؛ به آشفتگی گرایید...
-
پیدا شدن
لغتنامه دهخدا
پیدا شدن . [ پ َ/ پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ظهور. ظاهر شدن . آشکار شدن .نمایان شدن . ظاهر گشتن . بوجود آمدن . تجلی . طلوع . بدو. (منتهی الارب ). عرض . بقول . اتضاح . وضوح . (منتهی الارب ). تبیین . استبانة. ابانة. بیان کردن : بروز چهارم سپیده دمان چو خو...
-
واله
لغتنامه دهخدا
واله . [ ل ِه ْ ] (ع ص ) حیران و بی خود و سرگشته از افراط در عشق و محبت . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (جهانگیری ). شیفته و سرگشته در عشق . مفتون . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). عاشق . (ناظم الاطباء). بسیار اندوهگین نزدیک به جنون و حیران از شدت وجد. (...
-
مدهوش
لغتنامه دهخدا
مدهوش . [ م َ ] (ع ص ) خیره . (زمخشری ). بی آگاهی . متحیر. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). دیوانه . سراسیمه . (حفان ). شیدا. (اوبهی ). سرگشته . حیران . مست . بیهوش . (از غیاث اللغات ). بی خود. حیران . (منتهی الارب ). هاج . خردشده از ترس و مانند آن . (یادداشت ...
-
بیدل
لغتنامه دهخدا
بیدل . [ دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + دل ) که دل ندارد. (یادداشت مؤلف ). دل از کف داده :بت من جانور آمد شمنش بیدل و جان منم او را شمن و خانه ٔ من فرخارست . بوالمعشر.بدانی گر چو من بیدل بمانی فغان از من بگیتی بیش خوانی ... (ویس و رامین ).گفتم که مکن میر ...