کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شید
لغتنامه دهخدا
شید. (اِ) نور. (از برهان ). روشنی . (انجمن آرا) (آنندراج ). روشنی . (غیاث اللغات ) (غیاث ) (جهانگیری ). نور در خورشید، چنانکه تاب ،ضیاء است در مهتاب . جعل الشمس ضیاءً و القمر نوراً.(قرآن 5/10). ضیاء. نور. روشنائی . (فرهنگ فارسی معین ). در گاتها از جم...
-
شید
لغتنامه دهخدا
شید. (اِخ ) شیده . نام پسر افراسیاب که او را پشنگ خوانند. (برهان ) (جهانگیری ). رجوع به پشنگ و شیده شود.
-
شید
لغتنامه دهخدا
شید. (اِخ ) شیده . یکی از شاگردان سنمار که جهت بهرام گور خورنگه و سه دیر را بساخت . (جهانگیری ). رجوع به شیده شود.
-
شید
لغتنامه دهخدا
شید. (اِخ ) نام دیهی از دیههای طارمین در شمال سلطانیه . (نزهةالقلوب ج 3 ص 65).
-
شید
لغتنامه دهخدا
شید. [ ش َ ] (ع اِ) هرچه که بدان دیوار را اندایند از آهک و گچ و مانند آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گچ . (مهذب الاسماء).
-
شید
لغتنامه دهخدا
شید. [ ش َ ] (ع مص ) با شید اندودن دیوار را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بگچ کردن . (ترجمان القرآن ) (المصادر زوزنی ). بگچ کردن بنائی را. (یادداشت مؤلف ). || بلند گردانیدن دیوار را. (از منتهی الارب ). بنا برافراشتن . (ترجمان القرآن ) (المصادر ...
-
شید
لغتنامه دهخدا
شید. [ ش َ / ش ِ ] (از ع ، اِمص ) زرق و سالوسی و ساختگی . (برهان ). فریب ومکر و حیله و ریا و تزویر. (ناظم الاطباء). مکر و فریب . (غیاث ). شارلاتانی . (یادداشت مؤلف ) : بر سرت چندان زنیم ای بدصفات تا بگویی ترک شید و ترهات . مولوی .بس بجوشیدی ندیدی گر...
-
واژههای مشابه
-
شید کردن
لغتنامه دهخدا
شید کردن . [ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سالوسی کردن . ریا و تزویر کردن : شید کردی تا بمنبر برجهی تا ز لاف این خلق را حسرت دهی .مولوی .
-
شیدان شید
لغتنامه دهخدا
شیدان شید. (اِ مرکب ) نورالانوار و شید ناب ، یعنی نور محض و شید ریزان یعنی نور فیاض . (انجمن آرا).
-
ماه شید
لغتنامه دهخدا
ماه شید. (اِ مرکب ) نام ماه است چنانکه خورشید نام آفتاب است . (انجمن آرا) (آنندراج ). از مجعولات دساتیر است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به دساتیر ص 265 شود. || به معنی ماه و روشنی ماه است چنانکه خورشید روشنی خور. (انجمن آرا).
-
شید اﷲ ارکانه
لغتنامه دهخدا
شید اﷲ ارکانه . [ ش َی ْ ی َ دَل ْ لا هَُ اَ ن َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدای ارکان آن را مشیّد کناد. خدا پایه های آن را استوار سازاد: مجلس شورای ملی شید اﷲ ارکانه . (یادداشت مؤلف ).
-
شید اﷲ ارکانها
لغتنامه دهخدا
شید اﷲ ارکانها. [ ش َی ْ ی َ دَل ْ لا هَُ اَ ن َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدا پایه های آن را استوار سازد (در موردی که مرجع مؤنث باشد) : پس بنده ٔ دولت قاهره شید اﷲ ارکانها و ثبت بنیانها. (سندبادنامه ص 26).
-
جستوجو در متن
-
شیده
لغتنامه دهخدا
شیده . [ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی شید است در تمام معانی . (از برهان ) (جهانگیری ). رجوع به شید شود. || اسب . (ناظم الاطباء).