کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیخ
لغتنامه دهخدا
شیخ . [ ش َ ] (اِخ ) ابن احمد اول ابن محمد اول .ششمین از شرفای حسنی مراکش از سال 1012 تا 1016 هَ . ق . با برادران خود ابوفارس و زیدان کشاکش داشت . رجوع به طبقات سلاطین لین پول و فرهنگ فارسی معین شود.
-
شیخ
لغتنامه دهخدا
شیخ . [ ش َ ] (اِخ ) ابن حسام الدین معروف به منقی . او راست : رسالة فی المهدی . (از کشف الظنون ).
-
شیخ
لغتنامه دهخدا
شیخ . [ ش َ ] (اِخ ) ابن لال احمدبن علی همدانی شافعی (متوفی 398 هَ . ق .) او راست : معجم الصحابه . (از کشف الظنون ). و نیز رجوع به احمدبن علی همدانی شود.
-
شیخ
لغتنامه دهخدا
شیخ . [ ش َ ] (اِخ ) ابن نورالدین رومی . از اوست : تفسیرفاتحة. (محتمل است کلمه ٔ «ابن » در عنوان صاحب ترجمه در نسخه ٔ کشف الظنون زائد باشد). (یادداشت مؤلف ).
-
شیخ
لغتنامه دهخدا
شیخ . [ ش َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالحسن الصایغ (شیخ ...) شود.
-
شیخ
لغتنامه دهخدا
شیخ . [ ش َ ] (اِخ ) لقب محمد المهدی رئیس حکومت شرفای سعدیین در مغرب (مراکش ). (از دائرةالمعارف اسلامی ).
-
شیخ
لغتنامه دهخدا
شیخ . [ ش َ ] (اِخ ) لقب محمد رئیس عشیره ٔ بنی وطاس در مغرب (مراکش ). (از دائرةالمعارف اسلامی ).
-
شیخ
لغتنامه دهخدا
شیخ . [ ش َ ] (اِخ ) ملقب به مؤید. ششمین از ممالیک برجی (مصر) از سال 815 هَ .ق . تا 824 هَ . ق . رجوع به طبقات سلاطین اسلام شود.
-
شیخ
لغتنامه دهخدا
شیخ . [ ش َ ] (ع مص ) پیر گردیدن . شیوخة [ ش ُ /شیو خ َ ]. شَیْخوخة. شَیْخوخیّة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پیر شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || خواجه شدن . (منتهی الارب ).
-
شیخ
لغتنامه دهخدا
شیخ . [ ش َ / ش ِ] (از ع ، اِ) آنکه سالمندی و پیری بر او ظاهر گردد و یا عبارتست از سن چهل یا پنجاه یا پنجاه ویک تا پایان عمر، یا تا سن هشتاد، و یا آنکه دوران شباب او بپایان رسیده باشد. ج ، شیوخ [ ش ُ / شیو ]، اَشْیاخ ، شَیْخة، شیَخة، شیخان ، مَشْیَخة...
-
واژههای مشابه
-
عین شیخ
لغتنامه دهخدا
عین شیخ . [ ع َ ن ِ ش َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دیلمان بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان با 282 تن سکنه . آب آن از چشمه های محلی . محصول آن غلات ، بنشن ، پشم ، لبنیات ،گردو و عسل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
گزدان شیخ
لغتنامه دهخدا
گزدان شیخ . [ گ ِ ش ِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان اشکنان بخش گاوبندی شهرستان لار، واقع در 66000گزی خاور گاوبندی ، کنار راه فرعی اشکنان به لامرد وهوای آن گرم و دارای 80 تن سکنه است . آب آنجا از چاه و باران تأمین میشود و محصول آن غلات ، خرما و شغل اهالی...
-
گوری شیخ
لغتنامه دهخدا
گوری شیخ . (اِخ ) دهی است از دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع در 74000 گزی شمال باختری بندرعباس ، سر راه فرعی لار به بندرعباس . جلگه و گرمسیر است . سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن از چاه است . محصول آن خرما و غلات و شغل اهالی زراعت وراه آن فر...
-
کوت شیخ
لغتنامه دهخدا
کوت شیخ . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رویسی است که در بخش مرکزی شهرستان خرمشهر واقع است و 1500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).