کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیاد
لغتنامه دهخدا
شیاد. (ع مص ) خواندن شتر را. || مالیدن بوی خوش را به بدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
شیاد
لغتنامه دهخدا
شیاد. [ ش َی ْ یا ] (ع ص ) (از لغات مولده ) مکار و حیله باز. (ناظم الاطباء). مکار و فریب دهنده . (غیاث )(آنندراج ). شارلاتان . زراق . (یادداشت مؤلف ). حیله گر. محیل . مکار. (فرهنگ فارسی معین ). کسی که بقصد فریب ، خویش را برخلاف حقیقت نشان دهد و یا ک...
-
جستوجو در متن
-
چاچول باز
لغتنامه دهخدا
چاچول باز. (نف مرکب ) حقه باز. شارلاتان . شیاد. زبان باز. فریبکار. حیله گر. هوچی .
-
زراقطی
لغتنامه دهخدا
زراقطی . [ زَ ق ِ ] (ع ص ) مکار و غدار و شارلاتان و زاهدنما و شیاد. (از دزی ج 1 ص 584).
-
کلاهبردار
لغتنامه دهخدا
کلاهبردار. [ ک ُ ب َ ] (نف مرکب ) آدم حقه باز و شیاد و مال مردم خور. کسی که به انحاءمختلف مال مردم را از ایشان بگیرد. (از فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). کلاه بردارنده ، آنکه به فریب مال مردم و پول دیگران را بگیرد. حقه باز. کسی که کلاهبرداری کند. (فرهنگ ...
-
نمک به حرام
لغتنامه دهخدا
نمک به حرام . [ ن َ م َ ب ِ ح َ ] (ص مرکب ) ناسپاس . بی وفا. حق ناشناس . بی حقیقت و صداقت . خائن . سرکش و نافرمان . بدکار. بدعمل . (ناظم الاطباء). نمک نشناس . نمک کور. کافر. کافرنعمت . که حق نمک نگاه ندارد. که پاس ولی نعمت ندارد : نمک به ساغر می ریخت...
-
شارلاتان
لغتنامه دهخدا
شارلاتان . (فرانسوی ، ص ) کسی که با زبان خوش مردم را فریب دهد. (فرهنگ نظام ). حقه باز. شیاد. چاخان . چاچول . چاچولباز. یارم باز. و در «هدایه ٔ» ابوبکر ربیعبن احمد الاخوینی البخاری ، مفتعلان بجشکان به معنای اطبای شارلاتان آمده است . (از یادداشت مؤلف ...
-
شیادی
لغتنامه دهخدا
شیادی . [ ش َی ْ یا ] (حامص ) از لغات مولده . مکاری و چاپلوسی . (ناظم الاطباء). چاپلوسی . || عمل و حالت شیاد. حیله گری . مکاری . (فرهنگ فارسی معین ). حیله بازی و شید وزرق و سالوسی . (ناظم الاطباء). شارلاتانی . (یادداشت مؤلف ). || ریاکاری . (فرهنگ فا...
-
تیرسو دو مولینا
لغتنامه دهخدا
تیرسو دو مولینا. [ س ُ دُ م ُ ] (اِخ ) نویسنده ٔ دراماتیک اسپانی (1571-1648 م .) است . وی در میلان متولد شد و آثار کمدی فراوانی از خود باقی گذاشت . از آن جمله : جاه طلب بزدل و شیاد اشبیلیه می باشند. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
مفتعل
لغتنامه دهخدا
مفتعل . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) شارلاتان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).شیاد. مزور. حقه باز. فریبکار. اهل خدعه و تزویر : بر هر مردمی واجب است که ... اندکی از علم بجشکی بیاموزد تا تن را بر درستی نگاه دارد تا مفتعلان بجشکان تن او را هلاک نکنند. (هدایة ال...
-
مزور
لغتنامه دهخدا
مزور. [ م ُ زَوْ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر تزویر. آرایش کننده ٔ دروغ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مکر و فریب کننده ودروغ گوی . (آنندراج ) (غیاث ). ریاکار. با تزویر. حیله کار. شیاد. تزویرگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و...
-
زراق
لغتنامه دهخدا
زراق . [ زَرْ را ] (ع ص ) خداع . فریبنده . (از تاج العروس ) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خداع . (ذیل اقرب الموارد). یقال : فلان زراق ؛ ای خداع . (اللسان از ذیل اقرب الموارد). صاحب نفاق و ریا. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عشوه گر. شیاد. (یا...
-
سالوس
لغتنامه دهخدا
سالوس . (ص ) از فارسی تعریب شده بمعنی خادع . (دزی ج 1ص 622، از حاشیه برهان قاطع چ معین ). مردم چرب زبان وظاهرنما و فریب دهنده و مکار و محیل و دروغگو و فریبنده باشد. و به عربی شیاد خوانند. (برهان ). کسی را گویند که خود را به چرب زبانی و زهد و صلاح ظاه...
-
زاهد
لغتنامه دهخدا
زاهد. [ هَِ ] (ع ص ، اِ) آنکه چیزی را ترک گوید و از آن اعراض کند. (از اقرب الموارد). || آنکه دنیا را برای آخرت ترک کند. (المنجد). آنکه خواهش و رغبت دنیا ندارد و از مال و جاه و ناموس تعلق نگیرد. (لطائف اللغات ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج )...