کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکوفه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکوفه کردن
لغتنامه دهخدا
شکوفه کردن . [ ش ِ / ش ُ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکوفه برآوردن درخت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || قی کردن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) (از فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ فارسی معین ) : گر منم میوه های تر به سفرپس شکوفه کنم زبیم جگر. خا...
-
واژههای مشابه
-
شکوفه زار
لغتنامه دهخدا
شکوفه زار. [ ش ِ / ش ُ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) بستانی که دارای شکوفه ٔ بسیار باشد. (ناظم الاطباء) : چشم تو گر شد شکوفه بار سزد زآنک میوه ٔ جان از شکوفه زار توگم شد.خاقانی .
-
بادام شکوفه شدن
لغتنامه دهخدا
بادام شکوفه شدن . [ ش ِ / ش ُ ف َ / ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گریان شدن چشم . (آنندراج ).
-
بادام شکوفه فشان
لغتنامه دهخدا
بادام شکوفه فشان . [ م ِ ش ِ / ش ُ ف َ / ف ِ ف َ / ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم گریان باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (مجموعه ٔ مترادفات ص 299).
-
جستوجو در متن
-
بهار کردن
لغتنامه دهخدا
بهار کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکفته شدن گل و شکوفه . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء).
-
شگوفه
لغتنامه دهخدا
شگوفه . [ ش ِ ف َ / ف ِ ] (اِ) شکوفه . (ناظم الاطباء). گل درخت میوه . || مطلق غنچه و گل . (آنندراج ). رجوع به شکوفه شود.- شگوفه رنگ ؛ کنایه از سفید است . (آنندراج ) : شگوفه رنگ شد مویت چو سرو آن به که برنایی به رعنایی که بر پیران نزیبد کسوت زیبا. جم...
-
هراشیدن
لغتنامه دهخدا
هراشیدن . [ هََ دَ ] (مص ) شکوفه افتادن کسی را. قی کردن . استفراغ کردن . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هراش شود.
-
اقتعال
لغتنامه دهخدا
اقتعال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دور کردن گل رز را و پاشیدن آن را. (منتهی الارب ). دور کردن شکوفه ٔ رز را و استخراج نمودن آنرا. (ناظم الاطباء).
-
ازهار
لغتنامه دهخدا
ازهار. [ اِ ] (ع مص ) شکوفه بیاوردن نبات . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ازّهار. شکوفه بیرون آوردن گیاه . (منتهی الارب ). شکوفه برآوردن . || روشن کردن چراغ . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (غیاث اللغات ). || ازهار نار؛ روشن گردانیدن آتش . (از منتهی ا...
-
مطلع
لغتنامه دهخدا
مطلع. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) آنکه آگاه می کند و سبب می شود دریافت کردن را. || نخل مطلع؛ خرمابنی که شکوفه کرده باشد. (ناظم الاطباء). خرمابنی که شکوفه ٔ آن برآمده باشد و اغلب مطلعة گویند. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مُطلِعَة شود.
-
احراب
لغتنامه دهخدا
احراب . [ اِ ] (ع مص ) احراب نخل ؛ شکوفه آوردن خرمابن . || احراب کسی ؛ دلالت کردن او را بر تاراج مال دشمن . دلالت کردن بر غنیمت . (زوزنی ) (تاج المصادر). || احراب حرب ؛ برانگیختن جنگ را.
-
بهار آوردن
لغتنامه دهخدا
بهار آوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) گل دادن . شکوفه کردن : کجا روز کشتنْش بار آوردبسالی دو بارش بهار آورد.فردوسی .
-
ابرام
لغتنامه دهخدا
ابرام . [ اِ ] (ع مص ) سخت بتافتن . (زوزنی ). رَسن دوتا تافتن . جامه به ریسمان دوتا بافتن . || استوار کردن . کار محکم کردن . || بستوه آوردن . سُته کردن . تنگ آوردن . بجان آوردن . || گران کردن . || سختی . || ملول کردن . گرانی کردن . دردسر دادن : ای بت...