کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکوخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکوخ
لغتنامه دهخدا
شکوخ . [ ش ِ / ش ُ ] (اِمص ، اِ) اسم از شکوخیدن . (ناظم الاطباء). ریشه ٔ شکوخیدن بمعنی پای در جایی گیر کردن . آشکوخیدن . || قدم به غلط برداشتن . لغزیدن . (فرهنگ لغات شاهنامه ). افتادگی . سقوط.(ناظم الاطباء). بسر درآمدگی . (برهان ) (آنندراج ). کسی که ...
-
جستوجو در متن
-
اشکوخ
لغتنامه دهخدا
اشکوخ . [ اَ / اِ ] (اِمص ) لغزش را گویند که از لغزیدن است و امر بدین معنی هم هست یعنی بلغز و از پای درآی .(برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). و مصدر آن اشکوخیدن است . (انجمن آرا). اشکوخ و شکوخ لغزش بود و بسردرآمدگی . (از رشیدی ). لغزیدن . (سروری ) (شعو...
-
شکرفنده
لغتنامه دهخدا
شکرفنده . [ ش ِ / ش َ ک َ ف َ دَ / دِ ] (نف ) لغزنده و به سردرآینده .(از برهان ) (از ناظم الاطباء). لغزیدن و بسر درآمدن اسب ، در برهان آورده و شکرفیدن را مصدر آن شمرده ، هردو بدین معنی خطاست ، اصل شکوخ و شکوخیدن است . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به ...
-
بشکوخیدن
لغتنامه دهخدا
بشکوخیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) آشکوخیدن . کسی را که پای بچیزی اوفتد و بسر اندر آید و پس به انگشت بایستد و نیفتد گویند فلان بشکوخید. (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). بسر درآمدن باشد چنانکه کسی که پاش به چیزی برآید و بسر درآید گویند بشکوخید. (معیار ج...
-
شوخ
لغتنامه دهخدا
شوخ . (اِ) چرک . (فرهنگ جهانگیری ). چرک جامه که به تازی آن را وسخ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). وسخ . (یادداشت مؤلف ). وسخ و کرس و ریم و کلخج باشد که بر تن و جامه نشیند و گروهی از عامه چرک گویند. (از لغت فرس اسدی ). چرک جامه وچرک بدن . (غیاث اللغات...