کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکنی
لغتنامه دهخدا
شکنی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شکن . (فرهنگ لغات ولف ) : شمیران شکنی سرافراز دهرپراکنده بر نیزه و تیغ زهر.فردوسی .
-
شکنی
لغتنامه دهخدا
شکنی . [ ش ِ ک َ ] (حامص ) شکستگی . (ناظم الاطباء). حاصل مصدر از ریشه ٔ شکستن (شکن ) اما همیشه به صورت ترکیب آید: دل شکنی ، بت شکنی ، کارشکنی ، حق شکنی و غیره . (از یادداشت مؤلف ).- حق شکنی ؛ حق کسی را پایمال کردن . (یادداشت مؤلف ).- کارشکنی کردن ...
-
شکنی
لغتنامه دهخدا
شکنی . [ ش ِ ک ِ ] (ص نسبی ) منسوب و متعلق به ولایت شکن . (ناظم الاطباء).
-
شکنی
لغتنامه دهخدا
شکنی .[ ] (اِخ ) نام یکی از پهلوانان توران : سپه دید [ رستم ] چندان که دریای روم از ایشان نمودی چو یک مهره موم کشانی و شکنی و دری سپاه دگرگونه جوشن دگرگون کلاه .فردوسی .
-
واژههای مشابه
-
وعده شکنی
لغتنامه دهخدا
وعده شکنی . [ وَ دَ / دِ ش ِ ک َ ] (حامص مرکب ) شکستن قول و قرار. نقض عهد. پیمان گسلی .
-
پیمان شکنی
لغتنامه دهخدا
پیمان شکنی . [ پ َ / پ ِ ش ِک َ ] (حامص مرکب ) عمل پیمان شکن . نقض عهد. نگاه نداشتن . عهد بسته . زنهار خواری . خلف عهد. غدر. خیانت .
-
حق شکنی
لغتنامه دهخدا
حق شکنی . [ ح َ ش ِ ک َ ] (حامص مرکب ) چگونگی حق شکن .
-
دشمن شکنی
لغتنامه دهخدا
دشمن شکنی . [ دُ م َ ش ِ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل دشمن شکن . دشمن شکری . هزیمت دادن دشمن را و مغلوب و عاجز ساختن او را. (آنندراج ) : همت او در دشمن شکنی و لذتها بر خویشتن حرام داشتی [ اردشیر ] . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 61).
-
صف شکنی
لغتنامه دهخدا
صف شکنی . [ ص َ ش ِ / ش َ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل صف شکن . رجوع به صف و صف شکن و صف شکستن شود.
-
بت شکنی
لغتنامه دهخدا
بت شکنی . [ ب ُ ش ِ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل بت شکن . کسر صنم . شکستن بت . بت شکستن . عمل بت شکستن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
عهدشکنی
لغتنامه دهخدا
عهدشکنی . [ ع َ ش ِ ک َ ] (حامص مرکب ) پیمان شکنی و تخلف از شرطو پیمان . (ناظم الاطباء). نکیثة. (از منتهی الارب ).
-
زنهار شکستن
لغتنامه دهخدا
زنهار شکستن . [ زِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) عهد شکستن . پیمان شکنی کردن . رجوع به زینهار شکستن شود.
-
کارشکن
لغتنامه دهخدا
کارشکن . [ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) هر چیز که مانع از پیشرفت کار باشد. (ناظم الاطباء). آنکه کار شکنی کند. ساعی . واشی .