کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکمپاویسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شکم
لغتنامه دهخدا
شکم . [ ش َ ] (ع مص ) گزیدن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).شکیم . (منتهی الارب ). || رشوه دادن به والی و بستن دهان او را. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رشوت دادن والی را. (تاج المصادر بیهقی ). || پاداش دادن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطبا...
-
شکم
لغتنامه دهخدا
شکم . [ ش َ ک َ ] (ع مص ) گرسنه گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
شکم
لغتنامه دهخدا
شکم . [ ش َ ک ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) گرسنه . (ناظم الاطباء).
-
شکم
لغتنامه دهخدا
شکم . [ ش ِ ک َ ] (اِ) اِشکم . بطن و آن جزء از بدن که روده ها در آن واقع شده اند. (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ بطن و گوی و تنور از تشبیهات اوست . (آنندراج ). قسمتی از تنه که بین قفسه ٔ سینه و لگن قرار دارد و شامل قسمت اعظم دستگاه گوارش و قسمتهایی از دستگا...
-
شکم
لغتنامه دهخدا
شکم . [ ش ِ ک َ ] (ع اِ) نقاب . (منتهی الارب ).
-
شکم
لغتنامه دهخدا
شکم . [ ش ُ ] (ع اِ) ثواب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاداش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دهش . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). عطا. (آنندراج ).دهش . و گویند دهشی است که به عنوان جزا باشد و اگر ابتدا به ساکن باش...
-
شکم
لغتنامه دهخدا
شکم . [ ش ُ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ شَکیمَه . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شکیمة شود.
-
کلان شکم
لغتنامه دهخدا
کلان شکم . [ ک َ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) بزرگ شکم . (ناظم الاطباء). بزرگ شکم . شکم گنده . بطین . بطن . مبطان . منفوخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجوف . طحامر، اعجز. (منتهی الارب ). رجوع به شکم و کلان شود.
-
کوچک شکم
لغتنامه دهخدا
کوچک شکم . [ چ َ / چ ِ ش ِک َ ] (ص مرکب ) که شکم کوچک داشته باشد : سراسر شکم شد ملخ لاجرم به پائین کشد مور کوچک شکم .سعدی .
-
گران شکم
لغتنامه دهخدا
گران شکم . [ گ ِ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) بزرگ شکم . برآمده شکم . اَثَطّ. (منتهی الارب ).
-
نفخ شکم
لغتنامه دهخدا
نفخ شکم . [ ن َ خ ِ ش ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آماسیدن و باد کردن شکم . رجوع به نفخ شود.
-
فراخ شکم
لغتنامه دهخدا
فراخ شکم . [ ف َ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) آن که شکم فراخ دارد، چون : دیگ فراخ شکم و کوزه ٔ فراخ شکم . (یادداشت بخط مؤلف ). || اَکول . (مهذب الاسماء). پرخور. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
شکم انداختن
لغتنامه دهخدا
شکم انداختن . [ ش ِ ک َ اَ ت َ ](مص مرکب ) مرادف شکم داشتن . (آنندراج ) : شکم انداخته ابر بهاری شده آبستن گوهر نثاری . حکیم زلالی (ازآنندراج ).رجوع به شکم داشتن شود.|| اسقاط حمل ، ترجمه ٔ محاوره ٔ هندی است . (آنندراج ).
-
شکم خاریدن
لغتنامه دهخدا
شکم خاریدن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بهانه کردن و عذر آوردن باشد. (برهان ) (از غیاث ) (از ناظم الاطباء). کنایه ازبهانه کردن است . (انجمن آرا) (آنندراج ) : مردم از مشتری و زهره و چرخ خود سعادت چرا طمع داردکآن یکی زاهد فسرده دلیست کز همه کار...
-
شکم داشتن
لغتنامه دهخدا
شکم داشتن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) آبستن شدن . (آنندراج ). آبستن بودن . (فرهنگ فارسی معین ) : بسی بنت العنب شوخ است ای خم حفظ او می کن که تا غافل شدی این دختر از مینا شکم دارد. ملاطغرا (از آنندراج ).|| شکمباره بودن . شکمو بودن : فلان کس اصلاً شکم...