کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکفه
لغتنامه دهخدا
شکفه . [ ش ِ ک َ ف َ / ف ِ ] (اِ) مخفف شکافه . زخمه . مضراب . (یادداشت مؤلف ) : نوشم قدح نبید نوشنجه هنگام صبوح ساقیان رنجه خنیاگر ایستاد و بربطزن از بس شکفه شده در اشکنجه .منوچهری .
-
شکفه
لغتنامه دهخدا
شکفه . [ش ِ ک ُ ف َ / ف ِ ] (اِ) شکوفه . (ناظم الاطباء). مخفف شکوفه که گل درخت میوه دار باشد. (برهان ) : گویی که گیا قابل جان شد که چنین شدروی گل و چشم شکفه تازه و بینا. مسعودسعد.ای شکفه ٔ شاخسار جیب گشاده چو صبح ساخته گوی انگله دانه ٔ در خوشاب . خاق...
-
جستوجو در متن
-
شکافه
لغتنامه دهخدا
شکافه . [ ش ِ / ش َ ف َ / ف ِ ] (اِ) زخمه ٔمطربان که بدان بربط و چغانه و مانند اینها نوازند.(فرهنگ اوبهی ). مضراب و چوبی که بدان ساز نوازند. (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). زخمه ٔ خنیاگران . (فرهنگ اسدی )...
-
اشکنجه
لغتنامه دهخدا
اشکنجه . [ اِ ک َ ج َ / ج ِ ] (اِ) شکنجه . عذاب . عقوبت . رنج دادن . اذیت و آزار و صدمه . (فرهنگ ضیاء) : خنیاگر او ستوه و بربطزن از بس شکفه شده در اشکنجه . منوچهری .چون رهیدی بینی اشکنجه دمارزآنکه ضد از ضد گردد آشکار. مولوی .گه ز بامی اوفتاده گشته پ...
-
گوی انگله
لغتنامه دهخدا
گوی انگله . [ اَ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) گوی انگل . تکمه و حلقه را گویند که بر گریبان پیراهن و غیره دوزند، چه گوی به معنی تکمه و انگله به معنی حلقه باشد که گوی در آن اندازند و گاهی آن حلقه را نیز گوی انگله میگویند. (برهان قاطع). حلقه ای که تکمه در...
-
بشکوفه
لغتنامه دهخدا
بشکوفه . [ ب ِ ف َ / ف ِ ] (اِ) اشکوفه . شکوفه و بهار درخت باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نزدیک به پهلوی ویشکوفک و لغت یهودی ایرانی گوشکوفتن . شکوفه . (جهانگیری ) (از رشیدی ).شکوفه که چیزی است شبیه به گل که از درختان میوه دا...
-
انگله
لغتنامه دهخدا
انگله . [ اَ گ َ ل َ / ل ِ] (اِ) گوی گریبان . تکمه ٔ کلاه . (برهان قاطع). گوی گریبان و کلاه . جوزه گره . (فرهنگ سروری ) : وانگه ز ماه و زهره کلاه و لباچه راهم قوقه و هم انگله ٔ شاهوار کرد. خاقانی .چون قدح گیری در ایوان آسمان گوید ترامشتری بربسته زلف ...
-
بربط
لغتنامه دهخدا
بربط. [ ب َ ب َ ] (معرب ، اِ) معرب بربت بمعنی سینه بط زیرا که ساز بربط شبیه است به سینه ٔ بط. (غیاث اللغات ). کلمه ٔ فارسی است معرب مرکب از بر بمعنی سینه و بت بط مرغابی چه هیأت آن بسینه ٔ مرغابی و گردن آن ماند. (مفاتیح العلوم خوارزمی ). و آن مرکب از...
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [ اِ ] (حرف ) همزه ٔ مکسوره در بعض کلمات گاهی افزوده و گاه حذف شود، معروفتر وقت را اصلی و غیرمعروف را مخفف یا مثقل توان گفت : براهیم و ابراهیم : دعوی کنند گرچه براهیم زاده ایم چون نیک بنگری همه شاگرد آزرند. ناصرخسرو.علی بِن ْ براهیم از شهر موصل بی...