کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکفتگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکفتگی
لغتنامه دهخدا
شکفتگی . [ ش ِ ک ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی شکفته . (از ناظم الاطباء): نضرت ، نضارت ، شکفتگی درخت . (یادداشت مؤلف ). || واشدن غنچه . || واشدگی بهاردر حالت تبسم . (ناظم الاطباء). || لبخند. شکفتگی روی . حالت تبسم داشتن . (از یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
نضارت
لغتنامه دهخدا
نضارت . [ ن َ رَ ] (ع اِمص ) تازگی . آبداری . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). نضرت . شکفتگی . تازگی . سبزی . (یادداشت مؤلف ). شکفتگی روی . شکفتگی درخت . سرسبزی . نضرت . نضرة. رجوع به نضارة شود : و ریاض از غایت طراوت و نضارت تازه و خندان شد. (جهانگشای...
-
فراخ ابروی
لغتنامه دهخدا
فراخ ابروی . [ ف َ اَ ] (ص مرکب ) آنکه به عشرت گذراند و با مردم به شکفتگی برخورد کند. (از آنندراج ). رجوع به فراخ آبرو شود.
-
شکوفان
لغتنامه دهخدا
شکوفان . [ ش ُ ] (نف ) صفت حالیه ، در حال شکفتگی . شکوفا. شکفته . رجوع به شکوفاشود.
-
شگفتگی
لغتنامه دهخدا
شگفتگی . [ ش ِ گ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) شکفتگی و حالت شکفتن غنچه و واشدن لبها هنگام تبسم . (ناظم الاطباء). صورتی ازشکفتگی . || ناز و شادمانی و افتخار کردن .(از یادداشت مؤلف ): فتحة؛ شگفتگی و نازش مردم به چیزی که دارد از ملک و از ادب و از علم و هنر و ...
-
فتحة
لغتنامه دهخدا
فتحة. [ ف ُ ح َ ] (ع اِ) فرجه . (اقرب الموارد). شکفتگی . (منتهی الارب ). || نازش مردم به چیزی که دارد، از ملک و ادب و از علم و هنر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
فراخ ابرویی
لغتنامه دهخدا
فراخ ابرویی . [ ف َ اَ ] (حامص مرکب ) به عشرت گذراندن وبا مردم به شکفتگی برخوردن . (آنندراج ) : چو بنمود شاه از سر نیکوی بدان تنگ چشمان فراخ ابروی . نظامی .رجوع به فراخ آبرویی شود.
-
رمل کشیدن
لغتنامه دهخدا
رمل کشیدن . [ رَ ک َ/ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) فال برآوردن از رمل . (آنندراج ). رمل انداختن . رجوع به رمل و رمال شود : رمل نوروزی تو غنچه کشیدقرعه اش بر شکفتگی غلطید.ظهوری (از آنندراج ).
-
اشگفت
لغتنامه دهخدا
اشگفت . [ اِ گ ُ ] (مص مرخم ، اِمص ) شکفتن گل . (برهان ) (آنندراج ). شکفته شده . (ناظم الاطباء). از شِگُفتَن باز شدن گل . (شعوری ). شکفتگی گل . (هفت قلزم ). و رجوع به اِشکُفت و شکفتن و اشکفتن شود.
-
نضرة
لغتنامه دهخدا
نضرة. [ ن َ رَ ] (ع اِمص ) تازگی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). تازه روئی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (دهار). خوبی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکفتگی درخت . شکفتگی روی . نضارت . حسن لون در نعمت . (یادداشت م...
-
کفت
لغتنامه دهخدا
کفت . [ ک ُ ] (اِ) مخفف شکفت باشد که از شکفتن و واشدن است . (برهان ) (آنندراج ). مخفف شکفت و شکفته . (فرهنگ جهانگیری ). || مخفف کوفت هم هست که از کوفتن باشد. (برهان ) (آنندراج ). مخفف کوفت و کوفته . (فرهنگ جهانگیری ). || شکفتگی . || کوفتگی . || گسستگ...
-
مبتسم
لغتنامه دهخدا
مبتسم . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) دندان سپیدکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ). خندان لب . خنده ناک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تبسم کننده و زیر لب خنده کننده . (ناظم الاطباء). شکفتگی کننده . (آنندراج ) (غیاث ).
-
اشک حسرت
لغتنامه دهخدا
اشک حسرت . [ اَ ک ِ ح َ رَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) اشک افسوس . اشک تحسر. اشک غم : بهار غنچه تصویر صفحه ٔ چمن است شکفتگی گل سیراب اشک حسرت کیست . اسیر (از آنندراج ).و رجوع به اشک افسوس شود.
-
کلوخ چین
لغتنامه دهخدا
کلوخ چین . [ ک ُ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) پشته ای که از کلوخهای چیده سازند و چندان استحکام ندارد. (از آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). توده ای از کلوخهای روی هم نهاده . (ناظم الاطباء) : اثر! شکفتگی طبعها در این ایام از این غزل که تو کردی کلوخ چین پیداس...