کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکفاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکفاندن
لغتنامه دهخدا
شکفاندن . [ ش ِ ک ُ دَ ] (مص ) شکوفانیدن . شکوفا ساختن . شکوفان کردن . به شکوفه آوردن . شکفانیدن . شکفته ساختن : ز بوی خلق تو بر موضع شتاب و درنگ گل و سمن شکفاند بهار آتش و آب . مسعودسعد.روضه ٔ معرفت را تازه میگرداند و درخت شوق را بشکفاند. (نوروزنامه...
-
جستوجو در متن
-
شکفانیدن
لغتنامه دهخدا
شکفانیدن . [ ش ِ ک ُ دَ ] (مص ) شکفاندن : چنان در جادوی او بود استادکه لاله بشکفانیدی ز پولاد. (ویس و رامین ).رجوع به شکفاندن شود.
-
چهر برافروختن
لغتنامه دهخدا
چهر برافروختن . [ چ ِ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) روی رخشان کردن . نورانی کردن روی . تابناک کردن . متلألأ کردن : که چون بامدادان چراغ سپهرجمال جهان را برافروخت چهر. نظامی .|| سرخ شدن چهره . گلگون شدن . گل بر چهره شکفاندن . گل انداختن چهره . || مجازاً خ...
-
چهره
لغتنامه دهخدا
چهره . [ چ ِ رَ / رِ ] (اِ) صورت و روی آدمی باشد. (برهان ). روی . (آنندراج ). صورت و روی آدمی راگویند. (از انجمن آرا). رخ . روی . صورت . سیما. (ناظم الاطباء). رو. دیدار. رخسار. عارض . مُحَیّ̍ا. وجه . چهر. سیما. لقاء. طلعت . (یادداشت مؤلف ) : آراسته ...
-
چین
لغتنامه دهخدا
چین . (اِ) شکن و بهم کشیدگی و ترنجیدگی در پوست روی یا پارچه یا چرم و امثال آنها. آژنگ . (از فرهنگ اسدی نخجوانی ). شکنج . (برهان ) (آنندراج ). یرا. (ملحقات برهان ). انجوغ که بر اندام از لاغری و پیری پیدا آید. (اوبهی ). گره چنانکه در موی یا ابروی . پیچ...