کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکست 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مکست
لغتنامه دهخدا
مکست . [ م ِ ک َ ] (اِ) از توابع شکست باشد. (فرهنگ رشیدی ) (آن-ندراج ) (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی شکست باشد و اتباع و مرادف و مهمل شکست هم هست . (برهان ) : وی از آن چون چراغ پیشانی وی از آن زلفکی شکست مکست .رودکی (از فرهنگ رشیدی ).
-
مقهوریت
لغتنامه دهخدا
مقهوریت . [ م َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) شکست خوردگی . مغلوبی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شکست خوردن .
-
هزیمت افتادن
لغتنامه دهخدا
هزیمت افتادن . [ هََ م َ اُ دَ ] (مص مرکب ) شکست پیش آمدن . شکست خورده شدن : لشکر امیر سبکتکین را نیک بمالیدند و نزدیک بود که هزیمت افتادی . (تاریخ بیهقی ).
-
دماغ سوخته
لغتنامه دهخدا
دماغ سوخته . [ دَ /دِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که بینی اش سوخته باشد. || کنایه است از شکست خورده و ناکام : دماغ سوخته شدن ؛ ناکام شدن و شکست خوردن . (یادداشت مؤلف ).
-
زانطه
لغتنامه دهخدا
زانطه . [ طِ ] (اِخ ) شهری است در یوگسلاوی و لشکر عثمانی بسال 1697 در کنار همین شهر از اطریش شکست خورد و پس از این شکست بود که نفوذ دولت عثمانی در بالکان رو به انحطاط نهاد. (از ملحقات منجد اللغه ).
-
بیعت شکستن
لغتنامه دهخدا
بیعت شکستن . [ ب َ / ب ِ ع َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) نقض کردن بیعت . برگشتن از بیعت : از ملکان ، عهد تو هرکه شکست از نخست مذهب باطل گرفت بیعت داور شکست .انوری .
-
تیمبرارا
لغتنامه دهخدا
تیمبرارا. (اِخ ) جایی در فریگیه که کورش کبیر پس از شکست کرازوس در آنجا توقف کرد. (از ایران باستان ج 1 ص 362). رجوع به تیمبره شود.
-
دوثة
لغتنامه دهخدا
دوثة.[ دَ ث َ ] (ع اِ) شکست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هزیمت . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
دشمن کوب
لغتنامه دهخدا
دشمن کوب . [ دُ م َ ] (نف مرکب ) کوبنده ٔ دشمن . دشمن کوبنده . شکست دهنده ٔ دشمن . (ناظم الاطباء).
-
دهب
لغتنامه دهخدا
دهب . [ دَ ] (ع اِ) لشکر شکست خورده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
قابل انکسار
لغتنامه دهخدا
قابل انکسار. [ ب ِ ل ِ اِ ک ِ ] (ص مرکب ) انکسارپذیر. شکست پذیر. (فرهنگ رازی ).
-
کاغی
لغتنامه دهخدا
کاغی . (ع ص ) منهزم . (قطر المحیط) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شکست خورده . (ناظم الاطباء).
-
مفسوخیة
لغتنامه دهخدا
مفسوخیة. [ م َ خی ی َ] (ع مص جعلی ، اِمص ) شکست و بطلان . (ناظم الاطباء).
-
مغلوبی
لغتنامه دهخدا
مغلوبی . [ م َ ] (حامص ) شکست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مغلوبیت . و رجوع به مغلوبیت شود.
-
انتون
لغتنامه دهخدا
انتون . [ اَ ] (اِخ ) نام یکی از سرداران رومی که با ایران جنگ کرد و شکست خورد. (ناظم الاطباء).