کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکریدن
لغتنامه دهخدا
شکریدن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص ) شکردن . شکار کردن . قنص .اقتناص . صید. (یادداشت مؤلف ). شکار کردن . (آنندراج ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (برهان ). || شکستن دشمن باشد. (آنندراج ) (برهان ) : همی بود بوس و کنار و نبیدمگر شیر کوگور را بشکرید. فردوسی ....
-
واژههای مشابه
-
جان شکریدن
لغتنامه دهخدا
جان شکریدن . [ ش ِ ک َ دَ] (مص مرکب ) جان شکستن . جان شکار کردن . کشتن . هلاک کردن . و رجوع به جان شکردن و جان شکار و جان شکر شود.
-
جستوجو در متن
-
جان شکردن
لغتنامه دهخدا
جان شکردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جان شکستن . کشتن . هلاک کردن . جان شکار کردن . جان شکریدن . و رجوع به جان شکریدن و جان شکار و جان شکر شود.
-
شکردیدن
لغتنامه دهخدا
شکردیدن . [ ش ِ ک َ دی دَ ] (مص ) شکار کردن . || گریزاندن و گریختن فرمودن . || شکستن . (ناظم الاطباء). و رجوع به شکردن و شکریدن شود.
-
بشگریدن
لغتنامه دهخدا
بشگریدن . [ ب ِ گ َ دَ ] (مص ) بشگردن . شکار کردن . شکستن و شکریدن . شکردن . (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به شکردن و شکریدن و بشکردیدن و شعوری ج 1 ورق 201 شود : جهانا چه بدمهر و بدگوهری که خود پرورانی و خود بشگری .فردوسی .
-
شکرنده
لغتنامه دهخدا
شکرنده . [ ش ِ ک َ رَ دَ / دِ ] (نف ) شکارکننده . || شکننده . درهم شکننده . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شکردن و شکریدن شود.
-
اصطیاد
لغتنامه دهخدا
اصطیاد.[ اِ ] (ع مص ) صید کردن . (از لطایف و منتخب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). شکار کردن چیزی را. (منتهی الارب ). صید. (زوزنی ). شکردن . شکریدن . تصید. شکار کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 12) (ناظم الاطباء) : صیاد پیری آمد بر اصطیاد من داس و کمند و...
-
بشکردن
لغتنامه دهخدا
بشکردن . [ ب ِ ک َ دَ ] (مص ) بشکریدن . شکریدن . شکردن . شکار کردن . شکار افکندن : جهانا ندانم چرا پروری چو پرورده ٔ خویش را بشکری . فردوسی .بفرمود تا پیش دریا برندمگر مرغ و ماهی ورا بشکرند. فردوسی . || به مجاز از پای درآوردن . درهم شکستن : شیر گوزن ...
-
شکر
لغتنامه دهخدا
شکر. [ ش ِ ک َ ] (اِ) شکار و نخجیر و صید. (ناظم الاطباء). شکار. (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از برهان ) (فرهنگ اوبهی ). اسم از شکردن مانند شکار و به همان معنی : هرگز نبود شکر به شوری چو نمک نه گاه شکر باشد چون باز کسک . محمودی (از لغت فرس اسدی ). || (ن...
-
شکردن
لغتنامه دهخدا
شکردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص ) شکار کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ) (از برهان ). قنص . اقتناص . صید. صید کردن . شکریدن . شکاریدن . شکار کردن . (یادداشت مؤلف ).شکار کردن و شکستن انسان یا حیوانی را : شیر گوزن و غرم را نشکردچونکه تو اعدای ترا بش...
-
شکار کردن
لغتنامه دهخدا
شکار کردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکردن . شکریدن . بشکریدن . زدن . افکندن . صید کردن . اصطیاد. تصید. (یادداشت مؤلف ). تقنص . (منتهی الارب ). اقتناص . (منتهی الارب ) (صراح اللغة). قنص . (منتهی الارب ). صید. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) : وگر به بل...
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...