کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکرشکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکرشکن
لغتنامه دهخدا
شکرشکن . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) شکننده ٔ شکر. که شکر بشکندو بخورد. شکرخوار: طوطی شکرشکن . (یادداشت مؤلف ).- شکرشکن شدن ؛ شیرین کام شدن به مناسبت شکستن و خوردن شکر. و در بیت ذیل مراد شیرین کامی سخنوران هند است از شکر گفته های حا...
-
جستوجو در متن
-
عنبرذقن
لغتنامه دهخدا
عنبرذقن . [ عَم ْ ب َ ذَ ق َ ] (ص مرکب ) آنکه ذقن وی بوی عنبر دهد : شکرشکن است یا سخن گوی من است عنبرذقن است یا سمن بوی من است .ابوالطیب مصعبی .
-
رضا
لغتنامه دهخدا
رضا. [ رِ ] (اِخ ) یا رضای لاهیجانی ، رضا شکر. وطنش لاهیجان است . شکرشکن و شیرین بیان بود. او راست :بیابان بلا خاری نداردکه از دامان من تاری ندارد.چو آیی در صف آلودگان پرهیز کمتر کن که اینجا منزلت هر کس به مقدار گنه دارد. (از صبح گلشن ص 175).و رجوع ب...
-
بنگاله
لغتنامه دهخدا
بنگاله . [ ب َ / ب ِ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) بنگال :شکرشکن شوند همه طوطیان هندزین قند پارسی که به بنگاله میرود. حافظ.دم آبی که جهان قسمت من کرد سلیم گه به بنگاله برد گاه به بغداد مرا. سلیم (از آنندراج ).رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
شکرخای
لغتنامه دهخدا
شکرخای . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (نف مرکب ) شکرخا. قریب به معنی شکرشکن . (آنندراج ). که شکر بخورد. که شکر بجود. || سخت شیرین . بسیار شیرین و دلپسند : ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش دلم از عشوه ٔ یاقوت شکرخای تو خوش . حافظ. || سخت شیرین سخن . ش...
-
سمن بو
لغتنامه دهخدا
سمن بو. [ س َ م َ ] (ص مرکب ) سمن بوی . معطر و خوشبو مانند یاسمن . (ناظم الاطباء) : سمن بوی و زیبارخ و ماهروی چو خورشیددیدار و چون مشک بوی . فردوسی .سمن بوی خوبان با ناز و شرم همه پیش کسری برفتند نرم . فردوسی .شکرشکن است یا سمن گوی من است عنبرذقن است...
-
تیزبازار
لغتنامه دهخدا
تیزبازار. (اِ مرکب ) بازار گرم و پرمشتری . بازار پررونق و روا. بازار رائج : چه کردی که بودت خریدار آن کجا یافتی تیزبازار آن . فردوسی .چو آگاه شد خسرو از کار اوی غمی گشت از آن تیزبازار اوی . فردوسی .چو بشنید بهرام گفتار اوی بخندید از آن تیزبازار اوی ....
-
شکر شکستن
لغتنامه دهخدا
شکر شکستن . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) خرد کردن شکر. ساییدن شکر. شکستن شکر را برای خوردن ، چنانکه طوطی . (یادداشت مؤلف ) : خنده ٔ طوطی لب شکّر شکست قهقهه ای بر دهن کبک بست . نظامی .از من به عشق روی تو می زاید این سخن طوطی شکر شک...
-
غیاث الدین
لغتنامه دهخدا
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) ابن اسکندر. معروف به اعظم شاه از ملوک بنگاله . وی بسال 771 هَ . ق . بر سکندرشاه اول شورید، و در سال 792 هَ. ق . بر تخت نشست . (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 427). در کتاب تاریخ ادبیات ایران «از سعدی تا جامی » تألیف اد...
-
کاغ
لغتنامه دهخدا
کاغ . (اِ) آتش باشد که به عربی نار گویند. (برهان ). اسم است از کاغیدن بمعنی ناله و فریاد. شایداین معنی از بیت ذیل مولوی بغلط استنباط شده باشد ودرین بیت بمعنی ناله و فریاد کردن است : آنکه آتشهای عالم ز آتش او کاغ کردتا فسون میخواند عشق و بر دل او میدم...
-
حافظعلی
لغتنامه دهخدا
حافظعلی . [ ف ِ ع َ ] (اِخ ) امیر علیشیر نوائی آورده است : وی ولد مولانا نوراست که میر ذکر لطائف او کرده . فی الواقع که از بی نظیران است . و قصاید مصنوع خواجه سلمان را بارها جواب گفته و خوش طبعان او را در معنی مسلم میدارند. مطلع یکی از قصائد خواجه سل...
-
سخنگو
لغتنامه دهخدا
سخنگو. [ س ُ خ َ ] (نف مرکب ) سخنگوی .خطیب که سخن از روی تجربه و دانش گوید : فرستاده بهرام مردی دبیرسخنگوی و روشن دل و یادگیر. فردوسی .ز لشکر گزیدند مردی دلیرسخنگوی و داننده و یادگیر. فردوسی .نگر تا چه گوید سخنگوی بلخ که باشد سخن گفتن راست تلخ . فردو...
-
مصعبی
لغتنامه دهخدا
مصعبی . [ م ُ ع َ ] (اِخ ) ابوالطیب محمدبن حاتم . به گفته ٔ تاریخ بیهقی صاحب دیوان رسالت نصربن احمد سامانی و یگانه ٔ روزگار بوده است در همه ٔ ادوات فضل . و به قول ثعالبی در «یتیمةالدهر» وزارت این پادشاه داشته و در همه ٔ کارهای معاشرت و ندیمی و اسباب ...
-
طوطی
لغتنامه دهخدا
طوطی .(اِ) پرنده ای است سبزرنگ از طایفه ٔ پسیتاسیده . و بمناسبت سهولت تقلید آوای آدمی قابل ملاحظه است . طوطیان عموماً در نواحی گرم و رطوبی افریقا و هند زیست میکنند. ببغاء. طوطک . معرب توته ٔ هندی است . (فهرست مخزن الادویه ). معرب توتی و آن طائری است ...