کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکردن
لغتنامه دهخدا
شکردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص ) شکار کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ) (از برهان ). قنص . اقتناص . صید. صید کردن . شکریدن . شکاریدن . شکار کردن . (یادداشت مؤلف ).شکار کردن و شکستن انسان یا حیوانی را : شیر گوزن و غرم را نشکردچونکه تو اعدای ترا بش...
-
شکردن
لغتنامه دهخدا
شکردن . [ ش ُ ک ُ دَ] (مص ) مردن . || قتل کردن و کشتن . (ناظم الاطباء). لغت و معانی آن مختصر به همین مأخذ است .
-
واژههای مشابه
-
جان شکردن
لغتنامه دهخدا
جان شکردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جان شکستن . کشتن . هلاک کردن . جان شکار کردن . جان شکریدن . و رجوع به جان شکریدن و جان شکار و جان شکر شود.
-
جستوجو در متن
-
نشکردن
لغتنامه دهخدا
نشکردن . [ ن َ ش ِ ک َ دَ / ن َ ک َ دَ ] (مص منفی ) مقابل شکردن . رجوع به شکردن شود.
-
شکاریدن
لغتنامه دهخدا
شکاریدن . [ ش ِ دَ ] (مص ) شکردن . (فرهنگ فارسی معین ). شکار کردن . (آنندراج ). صید کردن . (از ناظم الاطباء). رجوع به شکردن شود.
-
شکردیدن
لغتنامه دهخدا
شکردیدن . [ ش ِ ک َ دی دَ ] (مص ) شکار کردن . || گریزاندن و گریختن فرمودن . || شکستن . (ناظم الاطباء). و رجوع به شکردن و شکریدن شود.
-
شکاردوانی
لغتنامه دهخدا
شکاردوانی . [ ش ِ دَ ] (حامص مرکب ) راندن نخجیران به جایی که شکردن آنان سهل گردد. (یادداشت مؤلف ). آهوگردانی . رم دادن شکار تا به تیررس آید. شکارگردانی .
-
شکریدن
لغتنامه دهخدا
شکریدن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص ) شکردن . شکار کردن . قنص .اقتناص . صید. (یادداشت مؤلف ). شکار کردن . (آنندراج ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (برهان ). || شکستن دشمن باشد. (آنندراج ) (برهان ) : همی بود بوس و کنار و نبیدمگر شیر کوگور را بشکرید. فردوسی ....
-
بشگریدن
لغتنامه دهخدا
بشگریدن . [ ب ِ گ َ دَ ] (مص ) بشگردن . شکار کردن . شکستن و شکریدن . شکردن . (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به شکردن و شکریدن و بشکردیدن و شعوری ج 1 ورق 201 شود : جهانا چه بدمهر و بدگوهری که خود پرورانی و خود بشگری .فردوسی .
-
شکرنده
لغتنامه دهخدا
شکرنده . [ ش ِ ک َ رَ دَ / دِ ] (نف ) شکارکننده . || شکننده . درهم شکننده . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شکردن و شکریدن شود.
-
جان شکریدن
لغتنامه دهخدا
جان شکریدن . [ ش ِ ک َ دَ] (مص مرکب ) جان شکستن . جان شکار کردن . کشتن . هلاک کردن . و رجوع به جان شکردن و جان شکار و جان شکر شود.
-
اشکردن
لغتنامه دهخدا
اشکردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص ) شکردن وشکاردن . (ناظم الاطباء) (لغات شاهنامه ) : نبودی به گیتی چنین کهترم که هزمان بدو پیل و دیو اشکرم .فردوسی .
-
آماده شدن
لغتنامه دهخدا
آماده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بساختن . بسغدن . سغدن . آسغدن . بسیجیدن . سیجیدن . ساختن . شکردن . آراستن . حاضر، مهیا، مستعد، معد، مثمر، ممهد شدن . استعداد. تَهَیﱡاء. تیار، بساز، بسامان ، ساخته و پرداخته شدن .