کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکرخای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکرخای
لغتنامه دهخدا
شکرخای . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (نف مرکب ) شکرخا. قریب به معنی شکرشکن . (آنندراج ). که شکر بخورد. که شکر بجود. || سخت شیرین . بسیار شیرین و دلپسند : ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش دلم از عشوه ٔ یاقوت شکرخای تو خوش . حافظ. || سخت شیرین سخن . ش...
-
جستوجو در متن
-
شکرخواره
لغتنامه دهخدا
شکرخواره . [ ش َ ک َ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) شکرخوار. شکرخای . (یادداشت مؤلف ) : شکربوزه با نوک دندان برازشکرخواره را کرده دندان دراز. نظامی .و رجوع به شکرخوار و شکرخای شود.
-
شکرخوار
لغتنامه دهخدا
شکرخوار. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ خوا / خا] (نف مرکب ) شکرخورنده : طوطی شکرخوار. (فرهنگ فارسی معین ). شکرخای . (آنندراج ). شیرین گفتار : تو نیز آموختی از شاه ایران کز خداوندی نمی پرسد که ای طوطی ّ شکّرخوار من چونی . خاقانی .و رجوع به شکرخای شود.
-
شکرخایی
لغتنامه دهخدا
شکرخایی . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت شکرخای . || شیرین زبانی : بهر ری کو پادزهرت داده بودهدیه امسال از شکرخایی فرست . خاقانی .ای که مانند تو بلبل به سخندانی نیست نتوان گفت که طوطی به شکرخایی هست . سعدی .قیامت میکنی سعدی بدین شیری...
-
شکر خاییدن
لغتنامه دهخدا
شکر خاییدن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکر خوردن . || کنایه از شیرین کام شدن . (یادداشت مؤلف ) : تا همی خوانی تو اشعارش همی خایی شکرتا همی گویی تو ابیاتش همی بویی سمن . منوچهری .و رجوع به شکرخا و شکرخای و شکرخایی شود.
-
شادی مرگ
لغتنامه دهخدا
شادی مرگ . [ م َ ] (اِ مرکب ) موتی که بسبب شادی بسیار که یکبارگی در طبیعت درآید پیدا میگردد. (غیاث ). || (ص مرکب ) آنکه از غایت شادی بمیرد. (آنندراج ) : مگو از زخم شمشیرت ز جان بی برگ گردیدم مرا تیغت نکشت ، از شوق شادی مرگ گردیدم . طاهر وحید (از آنند...
-
خوش لهجه
لغتنامه دهخدا
خوش لهجه . [ خوَش ْ / خُش ْ ل َ ج َ / ج ِ ] (ص مرکب ) خوش زبان . آنکه سخن وی آشکارا بود و در هم نباشد. آنکه سخنش بواسطه ٔ اداءخوب شیرین و مطبوع است . (ناظم الاطباء) : آب حیوانش ز منقار بلاغت می چکدطوطی خوش لهجه یعنی کلک شکرخای تو. حافظ.ز چنگ زهره شنی...
-
شکرخا
لغتنامه دهخدا
شکرخا. [ ش َک َ / ش َک ْ ک َ ] (نف مرکب ) شکرخای . که شکر بخورد. || سخت شیرین . (یادداشت مؤلف ) : فتنه ٔ سامریش در دهن شورانگیزنفس عیسویش در لب شکّرخا بود. سعدی .اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم جواب تلخ می زیبد لب لعل شکرخا را. حافظ.یاد باد آنکه...
-
موشکاف
لغتنامه دهخدا
موشکاف . [ ش ِ ] (نف مرکب ) موی شکاف . موشکافنده . شکافنده ٔ مو. که سخت تیز است به حدی که موی را می شکافد. کنایه از برندگی بسیار دم و حد چیزی برنده چون شمشیر و کارد و غیره : پیکان تیرمه سپر موشکاف اوچون موی سر فروزند از فرق فرقدان . خواجوی کرمانی . |...
-
لنجه
لغتنامه دهخدا
لنجه . [ ل َ ج َ /ج ِ ] (اِمص ) اسم از لنجیدن . لنج که رفتاری باشد از روی ناز و عشوه و خرامی از راه تبختر و تکبر و رعنایی . رفتار به ناز. رفتاری بود به ناز، لیکن جاهلانه . (فرهنگ اسدی ). خرامیدن زشت بود. (اوبهی ). لنجه در هجوگویند و خرامیدن در مدح . ...
-
خای
لغتنامه دهخدا
خای . (اِمص ) خاییدن . در زیر دندان نرم کردن باشد. || (فعل امر)از کلمه ٔ خاییدن به معنی «بخای » یعنی در زیر دندان نرم ساز. (برهان قاطع). || (اِ) خوش آیند، هرچه مقبول طبع باشد. || زمین کاویده شده وکنده شده . || زمین پست . || خایه . (ناظم الاطباء). || ...
-
منقار
لغتنامه دهخدا
منقار. [ م ِ ] (ع اِ) کلب مرغ . (مهذب الاسماء).پتفوز مرغ . (دهار). نول مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نول مرغ و آله ٔ دانه چیدن . (غیاث ). نول مرغان . نوک . تک . شند. کلب . کلپ . کلکف . کلفت . کلنه . شَتَر. چُنَک . (ناظم الاطباء). نوک پرندگان . نک ...
-
حافظ شیرازی
لغتنامه دهخدا
حافظ شیرازی . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) خواجه شمس الدین محمد. جامع دیوان حافظ که عموماً او را محمد گلندام میدانند بر دیوان حافظ مقدمه ای نوشته و به مناسبت قدمت این سند عیناً در اینجا نقل میشود :حمد بی حد و ثنای بی عد و سپاس بی قیاس خداوندی را که جمع دیوان حا...